چکیده نگار چکیده نگار داستان کوتاه گوربه | دیاناس(آذربان) نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها بازدیدها 493
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
به نام او

نام داستان کوتاه: گوربه
نویسنده: دیاناس(آذربان)
ژانر: فانتزی، اجتماعی
خلاصه:
یک روز از همه فاصله می‌گیرم و به کورسوری درونم سفر می‌کنم. خود را فراموش می‌کنم اما محیط را به خاطر می‌سپارم.
آن روز، مطمئنم به جای شما گربه‌ای وفادار به سویم دست دراز می‌کند. قدم می‌زنیم و صحبت می‌کنیم تا شاید کمی از پیچیدگی‌های ذهنی‌مان خلاص شویم!

توجه:
شاید درك مطالب این داستان برای افراد درون‌گرا آسان‌تر و ملموس‌تر باشد!

 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
مسئله‌ی مهم اما این است که حقی برای خستگی ندارم. خسته‌ام؛ اما حقی برای نشان دادنش ندارم. انگار که برای قدرت و قوی بودن آفریده شده‌ام. اهمیتی ندارد. برای یک‌بار هم که شده، دوست دارم این خستگی در چهره‌ام رخ نشان دهد. مگر چه می‌شود؟!
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
رگ‌های تنیده در پیشانی‌ام به انسداد نزدیک می‌شوند و موجود دوپای پشت سرم هیچ ذهنیتی از این اتفاق ناگوار ندارد. کاش رهایم کند.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] M A H

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
و من فکر می‌کنم واکنش انسان‌ها به غم می‌تواند متفاوت باشد. یکی سکوت می‌کند، یکی فریاد می‌زند، دیگری از همگان فرار می‌کند و کسی هم می‌خندد، بلند می‌خندد، با چشمان آلوده به اشک می‌خندد!
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] M A H

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
دندان‌هایم را به هم می‌فشارم. خسته‌ام! از این انتظارات، از خوب بودن، از حرف‌ها، کلمات، انسان‌ها، از همه چیز خسته‌ام و هیچ‌کس هیچ درکی از احوال درونی مغزم ندارد.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] M A H

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
فرار کرده‌ام، از اتفاقات درون مغزم فرار کرده‌ام و چه تلاش بیهوه‌ای.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] M A H

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
چرا تنهایی رو این‌قدر دردناک می‌بینی؟ چون همیشه منتظری که تموم بشه. همیشه فکر می‌کنی یه روز کسی میاد، چیزی عوض می‌شه و اون خلاء درونت پر می‌شه؛ اما حقیقت اینه که بعضی تنهایی‌ها هیچ‌وقت پر نمی‌شن.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
ترس همیشه هست؛ اما شجاعت یعنی با ترس قدم برداشتن، نه نبودن ترس.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,234
پسندها
42,056
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
اعتماد یه چیز لحظه‌ای نیست. یه فرآینده. مثل راه رفتن روی یه پل چوبی باریک بالای یه دره. اولش فکر می‌کنی که هر لحظه ممکنه سقوط کنی؛ ولی اگه قدم‌به‌قدم جلو بری، می‌فهمی که شاید اون‌قدرها هم شکننده نباشه.
 
امضا : Kalŏn
عقب
بالا