دنباله دار یه متن و ایده بگو، هوش مصنوعی برات تبدیل به داستانش می‌کنه!

  • نویسنده موضوع مَمّد
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 70
  • بازدیدها 1,817
  • کاربران تگ شده هیچ

مَمّد

کاربر فعال عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
19/6/18
ارسالی‌ها
1,201
پسندها
44,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
31
سن
22
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
خب خب
این تاپیک اینجوریه که شما مثلا یه ایده اولیه رو و چیزی که مدنظرتونه رو اینجا توی تاپیک می‌نویسید، و من از طرف شما اونو می‌فرستم برای سایت هوش مصنوعی و اون هم طبق اطلاعاتی که شما بهش دادین و چیزی که ازش خواستین، براتون یه داستان می‌نویسه.
و من اون داستان رو اینجا براتون می‌فرستم.

پ‌ن۱: چون دسترسی بهش یکم سخته خواستم هم اونایی که نتونستن واردش بشن، ازش استفاده کنن و هم یکم سرگرم بشیم

پ‌ن۲: هر چقدر با جزئیات بیشتری بگید، داستان بهتری تحویل میگیرید

الان یه مثال از خودمم می‌فرستم
 
آخرین ویرایش
امضا : مَمّد

مَمّد

کاربر فعال عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
19/6/18
ارسالی‌ها
1,201
پسندها
44,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
31
سن
22
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
مثلا من گفتم:
یک داستان کوتاه ۲۰ خطی بگو که درباره حیوانات و گرمای تابستان باشه و توی اون حیوانات دنبال راه حلی هستن برای رفع مشکل گرما
 
امضا : مَمّد

مَمّد

کاربر فعال عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
19/6/18
ارسالی‌ها
1,201
پسندها
44,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
31
سن
22
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مثلا من گفتم:
یک داستان کوتاه ۲۰ خطی بگو که درباره حیوانات و گرمای تابستان باشه و توی اون حیوانات دنبال راه حلی هستن برای رفع مشکل گرما
و جوابی که گرفتم:

در یک روز گرم تابستانی، چند حیوان به همراه یکدیگر برای پیدا کردن راه حلی برای رفع مشکل گرما گرد هم آمدند. شتر، شیر، خرگوش و روباه با هم به بحث و تبادل نظر پرداختند. شتر گفت: "من می توانم برای همه ما آب بیاورم." شیر گفت: "من می توانم برای همه ما سایه بسازم." خرگوش گفت: "من می توانم برای همه کار ها را سریعتر انجام دهم." و روباه گفت: "من می توانم برای همه ما یخ بیشتری فراهم کنم." به همین ترتیب، هر یک از حیوانات کاری را که می توانستند انجام دادند تا همه با هم از گرما نجات پیدا کنند.
 
امضا : مَمّد

ℛℴℎ

نویسنده انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,383
پسندها
25,453
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • #4
داستان درباره شتری که عاشق یک پرنده شد و به خاطرش پیش جغد رفت و جغد بهش دو بال داد تا کنار پرنده باشه. اما شتر موقع‌ فرود روی پرنده نشست و پرنده مرد.
 
امضا : ℛℴℎ

مَمّد

کاربر فعال عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
19/6/18
ارسالی‌ها
1,201
پسندها
44,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
31
سن
22
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
داستان درباره شتری که عاشق یک پرنده شد و به خاطرش پیش جغد رفت و جغد بهش دو بال داد تا کنار پرنده باشه. اما شتر موقع‌ فرود روی پرنده نشست و پرنده مرد.

شتری در بیابان زندگی می‌کرد و همیشه تنها بود. یک روز، به طور اتفاقی پرنده‌ای را دید که با بال زدن بالا می‌رفت و او را شگفت زده کرد. شتر عاشق پرنده شد و به خاطرش پیش جغد رفت تا از جغد بخواهد که برایش دو بال بسازد تا کنار پرنده باشد.
جغد پشتکار کرد و دو بال برای شتر ساخت. شتر با احساس شادی و عشق به پرنده، بر روی پرنده فرود آمد. اما به زودی، شتر درک کرد که عشقش به پرنده به او ضرر و زیانی برساند؛ زیرا پرنده در زمان فرود به دلیل وزش باد، نتوانست بالا برود و به زمین برخورد کرد و مرد.
شتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مَمّد

mel mel

هنرمند انجمن + کاربر فعال سرگرمی
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/6/20
ارسالی‌ها
3,153
پسندها
39,313
امتیازها
69,173
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
33
 
  • #6
یه داستان درباره‌ی خفتگیر و زورگیرِ محله‌ی «جوون‌بابا» که بعد بزن‌بزن ها و اتفاقاتی به درک والایی از انسانیت و خداشناسی می‌رسند
 
آخرین ویرایش

MOBlN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/21
ارسالی‌ها
1,025
پسندها
22,643
امتیازها
42,073
مدال‌ها
31
سن
18
سطح
28
 
  • #7
یک داستان 20 خطی در مورد ممد پرنده
 

مَمّد

کاربر فعال عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
19/6/18
ارسالی‌ها
1,201
پسندها
44,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
31
سن
22
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
یه داستان درباره‌ی خفتگیر و زورگیرِ محله‌ی «جوون‌بابا» که بعد بزن‌بزن ها و اتفاقاتی به درک والایی از انسانیت و خداشناسی می‌رسند
روزی در محله‌ی "جوون‌بابا"، یک خفتگیر به نام "علی" به دنبال یک شغل دائمی می‌گشت. او با شنیدن شایعات در محله درباره‌ی یک زورگیر مشهور به نام "رضا" آشنا شد. این زورگیر به دنبال گرفتن پول از مردم بود و علی می‌خواست برای پولدار شدن با او همکاری کند.به زودی، علی با رضا آشنا شد و با او همکاری کرد. آن‌ها با هم به دنبال خودروهای پرموجود در خیابان‌های محله می‌گشتند و سپس با گرفتن پول از صاحبان خودروها، آن‌ها را به آرامش می‌گذاشتند. این کار برای آن‌ها سودآور بود و زندگی آسانی را برایشان فراهم کرداما در یک روز،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مَمّد

مَمّد

کاربر فعال عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
19/6/18
ارسالی‌ها
1,201
پسندها
44,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
31
سن
22
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
یک داستان 20 خطی در مورد ممد پرنده
ممد پرنده، پرنده‌ای بود که همیشه در آسمان‌ها پرواز می‌کرد و عاشق بال زدن بود. او هر روز با انرژی بیشتری به پرواز در می‌آمد و هیجان‌انگیزتر می‌شد.اما یک روز، ممد پرنده در پروازش به مشکل برخورد و بر اثر این مشکل، بالهایش شکسته شد و پرنده دچار ناراحتی شد. از آن روز به بعد، ممد دیگر نمی‌توانست به هوا بال زند و این باعث شد که او حس بی‌اهمیتی به خود پیدا کند.
اما یک روز، ممد به یک پرنده‌ی دیگر برخورد کرد که به او گفت: "ممد، تو همچنان پرنده‌ای هستی، حتی اگر نمی‌توانی به هوا بال زنی. تو همچنان قدرت پریدن داری و می‌توانی به شکل‌های مختلف دیگر به زندگی لذت ببری."
این حرف‌ها باعث شد که ممد پرنده با دید دیگری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مَمّد

mel mel

هنرمند انجمن + کاربر فعال سرگرمی
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/6/20
ارسالی‌ها
3,153
پسندها
39,313
امتیازها
69,173
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
33
 
  • #10
داستان افسانه‌ای ببعی سبز به نام مل‌مل که به جای علف گوشت می‌خورد! او عاشق میشود و ناخواسته ببعی خواری کرده و عشقش را می‌بلعد

*این داستان بدآموزی دارد
MOBlN Ai ohto
هر چی شد تقصیر توئه
 
آخرین ویرایش

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا