مهم ◇رد‌پای ماندگار یک‌ رمان◇

  • نویسنده موضوع ℛℴℎ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 821
  • کاربران تگ شده هیچ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,381
پسندها
25,430
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
"چون قلـــم اندر نوشتـن می شتــافت

چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت"

سلام بر همه قلم‌ به دستان یک رمان و آرزوی حال خوب برای شما.

این تاپیک، جایی است برای یادگار گذاشتن از اثری که قلم‌زده‌اید و با احساسات مواج آن را نگاشته و حالا، به پایان رسانده‌اید.
رد ماندگار، برجسته‌ترین قسمت از دلنوشته شماست، آنچه لابه‌لای تار و پود خاطره‌ها باقی بماند.

این تاپیک فقط مختص نویسندگان عزیز است. نویسندگان عزیزی که دلنوشته آن‌ها به اتمام رسیده و در تاپیک پایان دلنوشته، اعلام کرده‌اند.

هدف این تاپیک اشتراک یک پارت از دلنوشته اتمام یافته به انتخاب خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ℛℴℎ

MOBlN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/21
ارسالی‌ها
1,025
پسندها
22,691
امتیازها
42,073
مدال‌ها
31
سن
18
سطح
28
 
  • #2

به هر کس که می‌گفتی خوابم نمی‌بَرد،
جوابش تنها جمله‌ی «گوسفند‌ها را بشماری؛ خوابت هم می‌برد» را بر زبان جاری می‌کرد.
آخر من به که بگویم،
گوسفند‌های من تنبل‌تر از من هستند! یعنی حتی حاضر نیستند آن طرف نرده بپرند تا بتوانم گله‌ی بزرگ را بشمارم! البته از حق نگذریم، سگ گله‌ اوایل تا می‌توانست پارس می‌کرد و سرشان داد می‌زد؛
ولی حال فقط گوشه‌ای می‌نشیند.
فکر کنم باید برای به حرکت در آوردنشان چوپان استخدام کنم... .


*: ' نغمه مونس'
 

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,593
پسندها
21,361
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • #3
تو را در پرواز چکاوک‌ها جویا شدم
در لبخند آفتابگردان لمس کردم
و بر داس ماه، بوسیدم.
از سد گاران بپرس، چقدر از حجمش اشک‌های من است.
منی که تن متلاشی‌شده‌ی پسر جسورم را آن جا پیدا کردم.
از خدا بپرس چقدر از سرخی شقایق‌هایش، خون ارشاد من است. از خدا بخواه چشم‌هایش را بر داس ماه ترسیم کند تا هر شب پشت پنجره به تماشایش بنشینم.
بگو صدایش را برایم در گلوی قوها بفرستد.

آواز قوها
 
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,593
پسندها
21,361
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • #4
ندا، نخستین شرقی غمگین

ندا، کاش آفتاب فردای رفتنت را نمی‌دیدم.
باغچه را ببین. می‌بینی بابونه‌ها هم از نبودنت غمگینند و پژمرده شدند؟ درست همچون من که با برکه‌ی پر اشک چشم‌هایم شمع‌های تولدت را روی کیک می‌چینم. همان شمع‌هایی که هرگز فوت نخواهی کرد. خودشان آن‌قدری می‌گریند که خاموش شوند؛ بدون این که آرزویی پشتشان باشد. راستی نگران بابونه‌های باغچه هم نباش، کمی عشقِ ندا نثارشان می‌کنم تا دوباره خوب و با طراوت شوند. من که تاکنون مقاومتم را از عشق به تو ساخته‌ام.
ندای جانم، هنوز در باورم نمی‌گنجد چشمانی که روزی می‌بوسیدم در واپسین روز بهار غرق خون شدند.
ما که با دلتنگی خو گرفته‌ایم اما ندا جانم، چقدر جای قدم‌هایت روی فرش‌ها و جای حضورت جلوی چشمانم خالی‌ست.
امروز زادروزت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا