• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مهم ◇رد‌پای ماندگار یک‌ رمان◇

  • نویسنده موضوع روناهی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 2,095
  • کاربران تگ شده هیچ

روناهی

نویسنده انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,285
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
22
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
"چون قلـــم اندر نوشتـن می شتــافت

چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت"

سلام بر همه قلم‌ به دستان یک رمان و آرزوی حال خوب برای شما.

این تاپیک، جایی است برای یادگار گذاشتن از اثری که قلم‌زده‌اید و با احساسات مواج آن را نگاشته و حالا، به پایان رسانده‌اید.
رد ماندگار، برجسته‌ترین قسمت از دلنوشته شماست، آنچه لابه‌لای تار و پود خاطره‌ها باقی بماند.

این تاپیک فقط مختص نویسندگان عزیز است. نویسندگان عزیزی که دلنوشته آن‌ها به اتمام رسیده و در تاپیک پایان دلنوشته، اعلام کرده‌اند.

هدف این تاپیک اشتراک یک پارت از دلنوشته اتمام یافته به انتخاب خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : روناهی

رُخ

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/21
ارسالی‌ها
1,033
پسندها
22,855
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
20
سطح
30
 
  • #2

به هر کس که می‌گفتی خوابم نمی‌بَرد،
جوابش تنها جمله‌ی «گوسفند‌ها را بشماری؛ خوابت هم می‌برد» را بر زبان جاری می‌کرد.
آخر من به که بگویم،
گوسفند‌های من تنبل‌تر از من هستند! یعنی حتی حاضر نیستند آن طرف نرده بپرند تا بتوانم گله‌ی بزرگ را بشمارم! البته از حق نگذریم، سگ گله‌ اوایل تا می‌توانست پارس می‌کرد و سرشان داد می‌زد؛
ولی حال فقط گوشه‌ای می‌نشیند.
فکر کنم باید برای به حرکت در آوردنشان چوپان استخدام کنم... .


*: ' نغمه مونس'
 

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,280
پسندها
16,698
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
18
سطح
30
 
  • #3
تو را در پرواز چکاوک‌ها جویا شدم
در لبخند آفتابگردان لمس کردم
و بر داس ماه، بوسیدم.
از سد گاران بپرس، چقدر از حجمش اشک‌های من است.
منی که تن متلاشی‌شده‌ی پسر جسورم را آن جا پیدا کردم.
از خدا بپرس چقدر از سرخی شقایق‌هایش، خون ارشاد من است. از خدا بخواه چشم‌هایش را بر داس ماه ترسیم کند تا هر شب پشت پنجره به تماشایش بنشینم.
بگو صدایش را برایم در گلوی قوها بفرستد.

آواز قوها
 
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,280
پسندها
16,698
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
18
سطح
30
 
  • #4
ندا، نخستین شرقی غمگین

ندا، کاش آفتاب فردای رفتنت را نمی‌دیدم.
باغچه را ببین. می‌بینی بابونه‌ها هم از نبودنت غمگینند و پژمرده شدند؟ درست همچون من که با برکه‌ی پر اشک چشم‌هایم شمع‌های تولدت را روی کیک می‌چینم. همان شمع‌هایی که هرگز فوت نخواهی کرد. خودشان آن‌قدری می‌گریند که خاموش شوند؛ بدون این که آرزویی پشتشان باشد. راستی نگران بابونه‌های باغچه هم نباش، کمی عشقِ ندا نثارشان می‌کنم تا دوباره خوب و با طراوت شوند. من که تاکنون مقاومتم را از عشق به تو ساخته‌ام.
ندای جانم، هنوز در باورم نمی‌گنجد چشمانی که روزی می‌بوسیدم در واپسین روز بهار غرق خون شدند.
ما که با دلتنگی خو گرفته‌ایم اما ندا جانم، چقدر جای قدم‌هایت روی فرش‌ها و جای حضورت جلوی چشمانم خالی‌ست.
امروز زادروزت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

Kalŏn

سرپرست ادبیات + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,138
پسندها
42,567
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • مدیر
  • #5
آتیتی
ایستاده‌ام!
کوه راسخ قصه ایستاد، ماند؛ اما روح از جثه‌ی ستبرش پر کشید. تابستان را اشک ریخت از این فراق و زمستان را در جستجوی احساس یخ‌زده‌اش نشست.
آتیتی
تمامم را سردی نبودنت به دوران سپرد که مثل زبان مردم، کوهی شد که از فرط غم خمیده؛ اما فرو نریخت که ترس داشت از فروریختن و ندیدنی که حسرت‌گونه به تنش تاخت و تاز کند.
آتیتی
ایستاده‌‌ام؛ به مصبت ایستاده‌ام تا بازگردی!

دیاناس(ماهی قرمز)
بخشی از مجموعه دلنوشته‌های آتیتی
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات + نویسنده انجمن
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,138
پسندها
42,567
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • مدیر
  • #6
آتیتی
در غیابت، لمس پیکر نخستین نورچشمیِ تابستان رغبتی در تنم نمی‌رویاند. فروزه‌های آفتاب گویی دشنه‌هایی ملوث شده با شوکران‌اند که بافت بی‌گناه و مسکون فقسه‌ی سینه‌ام را نشانه رفته‌اند.
آتیتی
غیابت زهرآگین است برای جثه‌ای که بهبودش را حرارت آغوشت و استمرار حیاتش را بودنت شمارده.
آتیتی بازگرد، این سال قوای تحمل دو زمستان را ندارد.

دیاناس (ماهی قرمز)
بخشی از مجموعه دلنوشته‌های آتیتی
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا