او تکهتکه بیدار میشود
و تکهتکه راه میافتد
و تکههای بسیارش، مرگ را کلافه کرده است
دیوانه است او
که همچنان به کندن شب ادامه میدهد
و خردههای تاریکی را
زیر تخت پنهان میکند
دیوانه است او
که گفته بود میرود
اما رفت
و گفته بود میماند
اما ماند
و گفته بود میخندد
اما خندید
دیوانه است او
که دیروز تیربارانش کردهاند و
هنوز به فرار فکر میکند
- عبدالملکیان