دفتر درد و دل دفتر | دفتر درد و دل کاربر FakhTeh

[FakhTeh]

​

 

[FakhTeh]

​

 

[FakhTeh]

«او شیفته‌ی خودش بود؛ شیفته‌ی کسی که کار درست را انجام می‌داد و شیفته‌ی زخم‌هایی که برای انجام آن خورده بود.»

 

[FakhTeh]

«امیدوارم شب با تو مهربان باشد، تو که روز در فرسودنت کم نگذاشت.»

 

[FakhTeh]

برای این همه اضطراب
می‌توانستم بهانه‌ای بتراشم
اما این چیز
این چیز که خودش را معرفی نمی‌کند
به هم سنجاق کرده بال‌هایم را
تا آسمان
وقتی کسی ناگهان صدایم می‌زند
از دستم بیوفتد
مثل سینی چای

 

[FakhTeh]

فرزندی بودم از فرزندان والدینم
نه حرفی برای گفتن پیدا کردم
نه چیزی برای خواستن

حتی لبخندهای خودم
آنطور که باید
مهربان نبودند با من
و هر کسی که دست بر شانه‌ام گذاشت
از ایمانم
تکه‌ای بزرگ را کند و با خود برد

 

[FakhTeh]

من حریصم
هم می‌خواهم شاخه باشم هم آتش
اما شاخه‌ام فقط

می‌شکنم
و می‌پذیرم که اگر سوختم
لبخند را
مثل پماد بمالم به صورتم

 

[FakhTeh]

حالم خوب است
آخرین کشیده‌ای که خوردم اما
طوری خردم کرد
که اگر نخواهی ببینی‌ام
هر تکه‌ام را می‌توانم در گوشه‌ای پنهان کنم
- حسین صفا

 

[FakhTeh]

«چند سقوط عزیزم؟»​

 

[FakhTeh]

چنان ناسازگاری عام شد در روزگار ما
که طفل از شیر مادر استخوان اندر گلو دارد
- صائب تبریزی