• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم BSY بومرنگ‌های نحس | آنام کارا کاربر انجمن یک رمان

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
پشت سرم به زمین اصابت می‌کند و برخلاف انتظارم هیچ دردی عصب‌هایم را به آتش نمی‌کشد. روی زمین کشیده می‌شدم و حتی قدرت ناله هم نداشتم. تکان‌های شدیدم متوقف می‌شوند و محو چیزی می‌شوم که چشم‌هایم نشانم می‌داد. بُهت تنها کلمه‌‌ای بود که می‌توانم به این لحظه‌ام نسبت دهم. بی‌حرکت به سقف شیشه‌ای بالای سرم زل می‌زنم. عضلات بدنم خشک شده و حتی قادر به پلک زدن هم نبودم.
حیرت معنایش چیست؟ هرچه هست من آن معنا را ضرب در هزار می‌کنم و توصیف حالم می‌ذارم. مردمک‌های گشاد شده‌ام بدون اختیار من به بالای سرم دوخته شده و آب دهانم گوشه و کنارهای ریشم را خیس کرده بود.
- خوب به بالای سرت نگاه کن. اینجا نگین سیزدهه! جایی که مصلح و مفسد دست به دست هم دادن تا ازش محافظت کنن.
پرندگان از بزرگ و کوچک دور گردی‌ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
- اونایی که می‌بینی آتیش نیستن. بومرنگایین که اون دیو سه سر کنترلشون می‌کنه.
رها می‌شوم. عضلاتم آرام می‌گیرند و حال از آن صحنه‌ی محشر چندی پیش، تنها گیاهانی مانده‌اند که همچون پیچک سقف شیشه‌ای را پوشانده‌اند.
دست و پایم از بند ساقه‌های گیاهان آزاد می‌شوند؛ اما من همچنان به سقف زل زده و خیال نگاه دزدیدن ندارم. چیزی که چند لحظه پیش چشم‌هایم دید، عقلم رد می‌کند. در دنیای واقعی، جایی دور از این کابوس؛ رنگین‌کمان در آسمان نقاشی شده، ابرها در آسمان آبی جایی بالاتر از ارتفاعات کوه‌ها به پرواز در آمده‌اند و ماه نورانی و ستاره‌هایش آرام گرفته در پهنای آسمان می‌درخشند.
چیزی که دیدم حتی علم هم آن را نقض می‌کند. زمین و ماه به دور خورشید می‌چرخند و کسی سپر کسی نمی‌شود. حتی پرنده‌ها هم بالای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
آرام لب می‌زنم:
- کِی...قراره از خواب بیدار بشم؟ این کابوس خیال جونم و کرده.
عضلات صورتم جمع می‌شوند و سرم را محکم به چپ و راست تکان می‌دهم. من واقعاً از این خواب که هیچ کنترلی رویش ندارم خسته شده‌ام. گویی پسر بچه‌ی بازیگوشی کنترل مغزم را به دست گرفته و همچون توپ مرا به این سو و آن سو پرت می‌کند.
- خواب، خیال، هرچی که اسمش و می‌ذاری؛ الان اینجایی. به درست یا غلط، باید کمکمون کنی تا یه خون کمتر ریخته بشه.
بی‌آنکه سر بلند کنم تا ببینم چه کسی مدام کنار گوشم ویز ویز می‌کند، چشم می‌بندم. من فقط دلم خواب می‌خواست. بخوابم و دیگر چشم‌ در این مکان عجیب باز نکنم. مکانی که به احتمال مغزم طرحش را زده یا یک پسر بچه‌ی بازیگوش.
چیزی محکم به پهلویم اصابت می‌کند و همچون فندک به سیگار آتش می‌زند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
ناگهان کف سرم به سوزش در می‌آید و موهای کوتاهم با قدرت کشیده می‌شوند. همچون خمیر بازی که به هر حالت کشش بدهند همان می‌شود؛ روی زمین سنگی و صاف که رویش پر از نقش و نگار پرندگان بود کشیده می‌شدم. از ته حنجره‌ام داد می‌زنم و مسبب دردم را به باد فحش می‌بندم.
- ولم کن! آخ، میگم... ولم... کن!
همان لحظه موهایم را رها می‌کند و لگدی محکم نثار پهلویم می‌کند.
- اون دیو سه سری که هزاران ساله زندگی ما رو به لجن کشیده، دقیقاً شکلته. سعی کن تا وقتی اینجایی زبونت رو غلاف کنی غریبه! کابوس تو و امثال توان.
پهلویم را سفت می‌گیرم و بی‌توجه به صدای ظریفی که همچنان ویز ویز می‌کرد، آه و ناله‌ام را به هوا می‌فرستم. از اینکه مثل یک تیکه گوشت بی‌مصرف این طرف و آن طرف کشیده می‌شوم و هر کس از راه می‌رسد لگدی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
آب دهانم را قورت می‌دهم و دستم را از پهلوی آرام گرفته‌ام جدا می‌کنم. همچنان کف سرم می‌سوخت؛ اما باید یک فکری به حال خودم می‌کردم. اگر این موجودات قرمز رنگی که مدام از زرد به قرمز تغییر می‌کردند روی سرم بریزند؛ قطعاً در خواب جان می‌دهم.
سرم را به اطراف می‌چرخانم. گیاهانی که تا چندی پیش دست و پایم را به زنجیر کشیده بودند حال به شکل اولشان در آمده‌اند. همان‌طور منظم و در هم پیچیده شده.
گوشه‌ی دیوار، همان سمتی که من خوابیده بودم سکوی سنگی و سفید رنگی بود که رویش انبوهی از برگ‌های سفید تلنبار شده بود. هیچ چیزی جز همان میز و صندلی شیشه‌ای و آن سکو، در این محیط سر بسته نبود. زیبایی خیره کننده‌ی اینجا، فقط و فقط بسته به دیوارهای الماس‌کوب و گیاهانی است که سقف و زمین را پوشانده‌اند. گیاهانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
***
روی آخرین صندلی چوبی و عنابی، با حداقل ده صندلی فاصله با موجودات رنگ عوض کن و سه انگشتی؛ نشسته بودم. بالای میز، همان آدمی‌زاد با بال‌های سفید و جمع شده‌اش نشسته و مسکوت به من خیره بود.
- کابوس! از این به بعد کابوس صدات می‌کنیم، به جبران همه‌ی توهیناتت به ما.
گوشه‌ی چشمانم از حرف یکی از آنها، چین می‌خورد و برای جمع کردن لبخندم، ریش‌هایم را می‌خارانم. کابوسم از کابوس خطاب شدن بیزار بود. تمام این دنیای خیالی و موجوداتش جز کابوس چیزی نبودند. با پرویی تمام به افکارم نفوذ کرده‌اند و حال مرا کابوس هم می‌نامند.
سرم را با تمسخر بالا و پایین می‌کنم و رو به همان موجودی که کابوس خطابم کرد، جواب می‌دهم:
- رقصیدن به سازتون هم ته داره. وقتی از این کا... یعنی خواب، بیدار بشم همه‌اتون دود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
- یعنی چی که دود میره هوا؟ اصلاً این هیولا از کجا اسم دود و هوا رو می‌دونه؟ فکر کنم نباید اون و با خودمون به اینجا می‌آوردیم! یعنی اشتباه کردیم زخمش و با گران‌بها‌ترین دارومون درمان کردیم؟ الان که زخمش خوب شده نکنه بره اون هیولای سه سر و با خودش بیاره اینجا؟ اون دیو سه سر دنبال داروعه، شاید همه‌اش نقشه اون بود!
هرکسی مدام چیزی می‌گفت و ابروهای کلفتم بیشتر در هم گره می‌خورد. شاید در این 30 سال عمر، این عجیب‌ترین خوابی بود که دیده‌ام. واقعی و در عین حال فانتزی محض! دیو سه سر؟ عجب مزخرفاتی!
ده‌ها تن از آن موجودات وارد اتاق که گویا سالن نهارخوری است، می‌شوند. تفاوت محرزشان باهم، اولین چیزی‌ست که به چشمم می‌آید. چشمانشان آبی، موهایشان طلایی و بلند و رنگ بدنشان طوسی بود. حدس می‌زدم جنس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
در سکوت میز پر می‌شود. نگاهم را از اطراف که دیوارها و سقفش تماماً با برگ پوشیده شده بود، جدا می‌کنم. چشم به میز می‌دوزم و در صدم ثانیه چهره‌ام جمع می‌شود.
- اینا دیگه چه کثافتایین!
کِرم و حشره در انواع و اقسام ظرف‌های سفالی و لعاب داده شده، می‌لولیدند. نگاهم با انزجار به دنبال دستِ سه انگشتی‌ای که ظرف سفالی و زرد رنگ را از جلویم برداشت، کشیده می‌شود. به وضوح دیدم که با چیزی مثل گوشت کوب، کرم‌ها را له کرد و مشتی از آن را در دهانش گذاشت.
- عیب! اگه کرما رو زنده‌زنده بخوری خوشمزه‌تره. هنوز لذت غذا خوردن رو نمی‌دونی، فقط هیکل گنده کردی!
نگاهم میخ عیب نامی شده بود که بی‌توجه به کنایه‌ی موجود روبه‌رویش، با لذت کرم‌های له شده را می‌بلعید. اسید معده‌ام بالا می‌آید و عمیق عُق می‌زنم. عُق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
قبل از آنکه عیب نام، قصد کند کاسه را جلویم برگرداند؛ با شتاب از روی صندلیِ چوبی بلند می‌شوم.
صدای برخورد صندلی با زمین مرمر پوشیده، مصادف با عُق‌ زدن‌های غلیظم می‌شود. مدام دهانم از هوا پر میشد و اسیده معده‌ام در دهانم فوران می‌کرد.
چند بار با مُشت به شکمم ضربه می‌زنم تا معده‌ی تحریک شده‌ام اندکی آرام گیرد. صحنه‌ی در هم لولیدنِ کرم‌ها و بعد از آن صدای جیرجیر ریز از دهان عیب که ناشی از جویدن کرم‌ها بود، دائم در مغزم پلی میشد.
سرم را تند به چپ و راست تکان می‌دهم. تا کمر روی زمین خم شده و شَک نداشتم رنگم همچون گچ سفیده شده است. با قرار گرفتن لیوانی جلویم، بی‌مکث آن را می‌گیرم و یک نفس سر می‌کشم.
طعم گس و مزه‌ی ناآشنایش، چهره‌ام را در هم می‌کند. چشمانم با ترس و وحشت به پایین مایل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,345
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
حالم از خودم، مغزم، این کابوس و آن پسربچه‌ی مریض به‌هم می‌خورد. بغض، گلویم را به اسارت می‌کشد و رگ‌هایم، سفت و سخت به دور قلبم زنجیر می‌شوند.
همه‌ی آن موجودات کوتوله و رنگ عوض کن دورم حلقه زده و با آن چشمان آبی و رنگین کمانی‌شان نگاهم می‌کردند.
بی‌اختیار می‌خندم و دستانم را مُشت می‌کنم. ضربات پی در پی‌ام به زمین با صدای خنده‌ام اوج می‌گیرد. حالم از گریه هم گذشته بود. مغزم عنان از کف داده و هاج و واج به محشری که شاید خودش ساخته بود، نگاه می‌کرد.
مکث می‌کنم. صدای خنده‌هایم آرام می‌گیرد و با سری کج شده، به اطرافم زل می‌زنم. تمام آن گیاهانی که سقف را پوشانده بودند، حال کنار رفته و مجدد تصویر آسمانِ خیالی را به رخم می‌کشیدند.
این‌بار برخلاف سری قبل، پرندگان دور زمین نمی‌چرخیدند. همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا