در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار اسارت |ailinکاربر انجمن یک رمان
- نویسنده موضوع AiLiN_R
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 19
- بازدیدها 1,040
- کاربران تگ شده هیچ
- وضعیت
- ارسالی‌ها
- 2,702
- پسندها
- 20,804
- امتیازها
- 74,773
- مدال‌ها
- 7
- ارسالی‌ها
- 2,702
- پسندها
- 20,804
- امتیازها
- 74,773
- مدال‌ها
- 7
- نویسنده موضوع
- #4
از این دنیا خستم
من از روزای تکراریم
از این تنهایی و حسرت
از این ساده گذشتنهام
از این دنیا دیگه خستم
از این لحظه از این بودن
از این با گریه خندیدن
از این چشمای مات و سرد
از این دنیا دیگه خستم
ته این جاده بم بسته
رسیدم آخر جاده
همین جا خط پایانه
نمی تونم دیگه بسه
می خوام آروم بگیرم من
همین جا و ته جاده
می دونم سهم من اینه
از این دنیای آلوده
شاعر(Ailin(R
من از روزای تکراریم
از این تنهایی و حسرت
از این ساده گذشتنهام
از این دنیا دیگه خستم
از این لحظه از این بودن
از این با گریه خندیدن
از این چشمای مات و سرد
از این دنیا دیگه خستم
ته این جاده بم بسته
رسیدم آخر جاده
همین جا خط پایانه
نمی تونم دیگه بسه
می خوام آروم بگیرم من
همین جا و ته جاده
می دونم سهم من اینه
از این دنیای آلوده
شاعر(Ailin(R
امضا : AiLiN_R
- ارسالی‌ها
- 2,702
- پسندها
- 20,804
- امتیازها
- 74,773
- مدال‌ها
- 7
- ارسالی‌ها
- 2,702
- پسندها
- 20,804
- امتیازها
- 74,773
- مدال‌ها
- 7
- نویسنده موضوع
- #7
دعای مادرم
لالایی گفت مادرم تا لحظه ای آرام بگیرم
نمیدانست که از غم دوری
در دلم آشوب است
برای دلخوشی او
چشمانم را بستم
او که رفت زار زدم
به حال دل پریشانم
آرام که شدم
صدای مادرم را شنیدم
زار میزد
به حال دل پریشان دلبندش
او میدانست
که در دلم آشوب است
سحر از پشت در اتاق
صدای گریه مادر را شنیدم
سر نماز
برایم دعا میکرد.
شاعر(Ailin(R
لالایی گفت مادرم تا لحظه ای آرام بگیرم
نمیدانست که از غم دوری
در دلم آشوب است
برای دلخوشی او
چشمانم را بستم
او که رفت زار زدم
به حال دل پریشانم
آرام که شدم
صدای مادرم را شنیدم
زار میزد
به حال دل پریشان دلبندش
او میدانست
که در دلم آشوب است
سحر از پشت در اتاق
صدای گریه مادر را شنیدم
سر نماز
برایم دعا میکرد.
شاعر(Ailin(R
امضا : AiLiN_R
- وضعیت
موضوعات مشابه
- قفل شده
