- ارسالیها
- 13,886
- پسندها
- 49,648
- امتیازها
- 96,908
- مدالها
- 161
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #41
• داستان عاقبت
پارت چهل و یکم: اما موهایش را پشت گوشش داد و کلافه گفت:«آخه یعنی چی! تو میخوای تا آخر عمرت همینجور بمونی؟ حیفه شارلوت... تو دختر واقعا خوبی هستی! همچنین دیگه کم کم داره چهل سالت میشه! خب یه فکری برای این بردار. زندگی مشترک واقعا چیز بد و وحشتناکی نیست! چرا اینهمه فراریای ازش؟»
شارلوت نفس عمیقی کشید.«خواهشا بسه اِما. هنوز تصمیمی برای این مورد ندارم»
اِما گوشی را خاموش کرد و روی اپن گذاشت. آب دهانش را قورت داد و همانطور که با سر خم کرده او را نگاه میکرد گفت:«ولی اگه بیشتر از این لفتش بدی.. ممکنه دیگه نتونی مادر بشی!»
پارت چهل و یکم: اما موهایش را پشت گوشش داد و کلافه گفت:«آخه یعنی چی! تو میخوای تا آخر عمرت همینجور بمونی؟ حیفه شارلوت... تو دختر واقعا خوبی هستی! همچنین دیگه کم کم داره چهل سالت میشه! خب یه فکری برای این بردار. زندگی مشترک واقعا چیز بد و وحشتناکی نیست! چرا اینهمه فراریای ازش؟»
شارلوت نفس عمیقی کشید.«خواهشا بسه اِما. هنوز تصمیمی برای این مورد ندارم»
اِما گوشی را خاموش کرد و روی اپن گذاشت. آب دهانش را قورت داد و همانطور که با سر خم کرده او را نگاه میکرد گفت:«ولی اگه بیشتر از این لفتش بدی.. ممکنه دیگه نتونی مادر بشی!»