متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مهم داستانک‌های مسابقهٔ فیلمونگار

  • نویسنده موضوع Z.MOSLEH❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 1,233
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Z.MOSLEH❁

کاربر قابل احترام
سطح
23
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
14,923
امتیازها
35,373
مدال‌ها
34
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسمه تعالی
IMG_20231115_001237_241.jpg
سلام خدمت شرکت کنندگان عزیز.
داستانک‌های خود برای مسابقه‌ی "فیلمونگار" رو در این تاپیک ارسال کنید.
و لطفاً پیش از درج ارسالی‌ها به قوانین مسابقه و متون توجه داشته باشید.

قوانین مسابقه:

1. تا حد امکان سعی کنید غلط املایی و ایرادات نگارشی توی متن ارسالی وجود نداشته باشه؛ رعایت ارکان نگارشی امتیاز مثبت داره.

2. از توصیف صریح صحنه‌هایی که منجر به فیلترینگ میشه بپرهیزید و از کلمات ممیزی در متن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,725
پسندها
7,570
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • مدیر
  • #2
نام داستان: نذرعشق
نام نویسنده: فاطمه آماده

عدنان:

من، عدنان، پسر شیخی از قبیله‌های عرب کمری، دلباخته‌ی دختری سیه چشم از قبیله‌های عرب دشتی شده بودم.
لیل‌ها را در جای خالیش با شمع‌های متوالی پر می‌کنم اما فروغ او کجا و کورسوی ضیاء شمع کجا. قبل از دیدار گل سرخی را روی میز اتاق گذاشته‌ام تا برایش ببرم هیچ فکرش را نمی‌کردم که لب‌های رنگین خون او رخ گلبرگ‌های رز را تحقیر کند. او نمی‌داند، اما وقتی سرمه می‌کشد، سینه‌ام را با مژگانش نشانه می‌گیرد. هرروز کوچ می‌کنم از شمال خوزستان به جنوب آن، تا فقط یک لحظه رخسارش را با چشمانم عکاسی کرده و تا فردایش که دوباره بر می‌گردم پشت پلک‌‌های بسته‌ام قاپ کنم. یاد اولین باری که دیدمش جان می‌گیرد در خاطراتم. در تنهایی دشت، لباسی مشکی بر تنش کرده و رقصی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Fateme Amade

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,309
پسندها
25,039
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #3
نام داستان: دژاوو، پرسه
نویسنده: حصار آبی حصار آبی
با سرگیجه‌ای تهوع‌آور چشم باز کردم. خواب عجیبی دیده‌ بودم که بدجور به واقعیت نزدیک بود. ضربان قلبم به شدت تند شده بود و احساس می‌کردم الان است که از میان دنده‌هایم بیرون بزند. سر جایم با دست‌پاچگی نشستم و دستی به پیشانی داغم کشیدم. آن لحظه و در آن موقعیت همه چیز واقعی بود؛ اما یک ساعت بعد که درون اتوبوس نشسته و انتظار می‌کشیدم، حضور یک جسد در حال فساد درحالی‌که به رویش ملحفه‌ای سفید کشیده شده بود و درون جایی نامعلوم در بیمارستان روی یک میز چوبی باشد، خیلی احمقانه بنظرم رسید؛ مخصوصاً این‌که بدانی برای آن دلیل دور از ذهن به آنجا رفته باشی. چقدر بچه بودم که خیال می‌کردم واقعی بود. جلوی دفتر پیشخوان محل کارم کوله‌ام را روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

Ocean angel

شاعر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
389
پسندها
1,212
امتیازها
8,563
مدال‌ها
14
  • #4
نام داستان: قبل از سپیده دم
نویسنده ستایش باغیانی
خلاصه:
مرگ روی سرش سایه افکنده است. قدم‌های مرگ هر ثانیه به او نزدیک‌تر می‌شود. انسان‌های بی‌گناهی که به دست قاتل از خود راضی با گلوله‌های آتشین به رگبار کشیده می‌شوند.
و چه بسیار این جنایت‌‌هایی که قبل از سپیده دم رخ می‌دهد و اگر آن قاتل را رهایش کنی با بی ‌رحمی به همین روا‌ل ادامه می‌دهد.
گویی قلب انسان‌ها برایشان اسباب بازی بیش نیست!
و چه کسی می‌داند، این قاتل از خود راضی در پایان داستان به چه سرنوشت شومی دچار می‌شود؟!
《به نام آن که انسان را از خاک آفرید》
از شیشه‌ی ماشین نگاهی به بیرون کردم، دونه‌های ریز و درشت برف همه‌ جارو در بر گرفته بود. زمانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ocean angel

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
314
پسندها
636
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #5
اسم نویسنده:روزیتا شریف

داستان: دلبر

ژانر: عاشقانه


خدایا! اگر انجام عاشقی درد جانسوز است پس چرا عشق را خلق کردی؟!

_ من به سرعت نور در حال آماده‌ شدن بودم و مبایل پشت سر هم زنگ می‌خورد
وای خدا در خواب ماندم؛ این کوفتی هم که خاموش نمی‌شود.
گوشی را برداشته تماس را وصل کردم تا این که بخواهم چیزی بگویم فریاد بچه ها کل اطاق را فراگرفت.

_ کجا هستی تو؟ میدانی چند بار برایت زنگ زدیم؟

_ ببخشید واقعا معذرت میخواهم! خب حالا کجا هستید شما؟

_ مقابل خانه جناب‌عالی

_ درست است تا دو دقیقه دیگر میایم.

تماس را قطع کرده برای آخرین بار خود را در آیینه برانداز کردم. مانتو به رنگ آبی آسما، پتلون سفید، روسری ترکیبی از رنگ های آبی و سفید با کیف و کفش سفید انتخاب کرده بودم آرایش ام را هم خیلی ساده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sharif

.Mobina.

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
4,022
پسندها
9,993
امتیازها
44,673
مدال‌ها
21
  • #6
نام داستانک: شهد خون‌آلود
نام نویسنده: مبینا زارع مویدی
ژانر: تاریخی
خلاصه:
شهیدان در خاطر ما می‌مانند.
آن‌ها هرگز از ذهن کسی پاک نخواهند شد.
نوشتن برای آنان، چونان قدم در راه خداست.
ما باید همواره آنان را در زندگی خود الگو قرار دهیم.
با این کار، آینده‌مان را تضمین می‌کنیم.
سیره‌ی پیامبران را ادامه دهیم...
مقدمه:
آرزویش شهادت بود.
مرگ در راه پروردگار و وطن!
آن را همیشه محال می‌دید.
جبهه، مُراد دلش را دید و او را طلبید‌‌.
کاش روزی‌ام مراد دل ما را می‌دید.
حال، من تنها می‌توانم بگویم.
بگویم از وصیت‌نامه و حرف‌های رفیقم!
می‌نویسم به حرمت وجودِ پاکش!
می‌نویسم برای دل هم‌نشین کودکی‌ام!
می‌نویسم تا حرف‌هایش به شما هم برسد.
می‌نویسم که سخنانش، بر قلب تک‌تک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : .Mobina.
  • Wow
واکنش‌ها[ی پسندها] NARGES-S
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا