گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان ریسمان کبود | ریحانه نصیری نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع .REIHANEH.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها بازدیدها 1,168
  • کاربران تگ شده هیچ

Z.A.D.I

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
تاریخ ثبت‌نام
30/10/22
ارسالی‌ها
526
پسندها
2,716
امتیازها
14,573
مدال‌ها
11
سن
5
  • #11
سلام عزیزم. چند پارت اول رمانت رو خوندم. موضوع داستان از جای خوبی شروع شده. از جایی که آصف بچه رو از مادرش میگیره و حدس میزنم این ماجرا زمینه ساز تمام ماجراهای بعدی هست.
شروع رمان و پاراگراف اول کمی سخت هست خوندنش به دلیل پیچیدگی های ادبی که از سرعت کم می کنه اما کم کم از پیچیدگی متن کم میشه. معرفی شخصیت ها یه کم مبهمه. تو صفحه اول خیلی جاها من نمی دونستم دقیقا در مورد کی حرف میزنه ولی تا آخر صفحه یک کم کم شخصیت ها مشخص شدند. به جز این دو مورد گنگ مورد دیگه ای دیده نشد.
قلم قوی داری و موضوعت موضوع جالبیه. فقط مشخصیه که تراژدیه و پر از غم و غصه. :)))
امیدوارم شهنواز قصه آدم قوی بشه بتونه از خودش دفاع کنه.
 
امضا : Z.A.D.I

.REIHANEH.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
سطح
40
 
تاریخ ثبت‌نام
5/1/21
ارسالی‌ها
3,532
پسندها
45,769
امتیازها
71,673
مدال‌ها
38
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
سلام عزیزم. چند پارت اول رمانت رو خوندم. موضوع داستان از جای خوبی شروع شده. از جایی که آصف بچه رو از مادرش میگیره و حدس میزنم این ماجرا زمینه ساز تمام ماجراهای بعدی هست.
شروع رمان و پاراگراف اول کمی سخت هست خوندنش به دلیل پیچیدگی های ادبی که از سرعت کم می کنه اما کم کم از پیچیدگی متن کم میشه. معرفی شخصیت ها یه کم مبهمه. تو صفحه اول خیلی جاها من نمی دونستم دقیقا در مورد کی حرف میزنه ولی تا آخر صفحه یک کم کم شخصیت ها مشخص شدند. به جز این دو مورد گنگ مورد دیگه ای دیده نشد.
سلام قشنگم ممنون از اینکه وقت گرانبهات رو برای مطالعه رمان گذاشتی
درسته اولش همه چیز کمی مبهمه برای اینکه ترجیح دادم آغاز با ابهامات شروع بشه تا کشش برای مطالعه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

nafas.sh

نو ورود
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
49
پسندها
272
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سن
21
  • #13
سلام خسته نباشی
رمانت رو تا جایی که تونستم خوندم و در اسرع وقت ادامش هم میخونم
خیلی قلم قوی‌ای داری ولی غمش خیلی زیاده :melting-face: (خب تراژدیه دیگه چه انتظاری دارم :grinning-face-with-sweat::rolling-on-the-floor-laughing:)
از اونجایی که روانشناسی میخونم یه جایی تو ناخودآگاهم به همه شخصیّتا یه جورایی حق میدم
چون فکر میکنم چه چیزایی گذروندن که اینجوری شدن
ولی از یه طرف دیگه هم به هیچ عنوان بهشون حق نمیدم تو یه دو راهی گیر کردم
واقعاً خیلی خوب بود
جای حرف نداشت
موفق باشی :slightly-smiling-face::red-heart:
 
امضا : nafas.sh

.REIHANEH.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
سطح
40
 
تاریخ ثبت‌نام
5/1/21
ارسالی‌ها
3,532
پسندها
45,769
امتیازها
71,673
مدال‌ها
38
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
سلام خسته نباشی
سلام عزیزم مچکرم
رمانت رو تا جایی که تونستم خوندم و در اسرع وقت ادامش هم میخونم
لطف میکنی ♡
خیلی قلم قوی‌ای داری
واقعا با این یک جمله بغضی شدم :) مرسییییی خیلی زیاد ممنونم
ولی غمش خیلی زیاده :melting-face: (خب تراژدیه دیگه چه انتظاری دارم :grinning-face-with-sweat::rolling-on-the-floor-laughing:)
اره دیگه تراژدی مادر ... ما هم جز غم چیز دیگه‌‌ای بلد نیستیم بنویسیم :) قدرتمون به رخ کشیدن غمه ...
ولی یک وقتایی می‌ترسم این حس غمه منتقل نشه و رسمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Loona

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سینما
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
467
پسندها
1,042
امتیازها
7,283
مدال‌ها
15
سن
17
  • مدیر
  • #15
سلام، خسته نباشی، من هم تا جایی که تونستم خوندم...
پارت‌های اول رمان یکم سنگین و مبهم بود، زمانی که یه داستان شروع میشه خواننده خود به خود گیج هست و کمی طول میکشه که وارد جو داستان بشه. برای منی که با این ژانر زیاد راحت نیستم خیلی سخت بود که پیش ببرم:610595-f4fee7d8018d2f5ca10c2e5d7cc88678::hanghead:
اما درکل از همون اول، از روی طرز خلاقانه‌ی جمله‌بندی‌ها، معلوم بود که قلم بسیار پرقدرتی داری:610597-4b43c1280db8b759412631397f19aef4:
 
امضا : Loona

.REIHANEH.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
سطح
40
 
تاریخ ثبت‌نام
5/1/21
ارسالی‌ها
3,532
پسندها
45,769
امتیازها
71,673
مدال‌ها
38
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
سلام، خسته نباشی، من هم تا جایی که تونستم خوندم...
پارت‌های اول رمان یکم سنگین و مبهم بود، زمانی که یه داستان شروع میشه خواننده خود به خود گیج هست و کمی طول میکشه که وارد جو داستان بشه. برای منی که با این ژانر زیاد راحت نیستم خیلی سخت بود که پیش ببرم:610595-f4fee7d8018d2f5ca10c2e5d7cc88678::hanghead:


اما درکل از همون اول، از روی طرز خلاقانه‌ی جمله‌بندی‌ها، معلوم بود که قلم بسیار پرقدرتی داری:610597-4b43c1280db8b759412631397f19aef4:
سلام عزیزم مرسیی خیلی لطف کردی و خوندی :barefoot:
دیگه هرکس با یک ژانری کنار نمیاد :973: خودم قبول دارم اولش ابهامات کمی زیاده ولی خب به مرور رفع میشه و همین باعث کشش و تعلیق رمان میشه
مرسی عزیزم لطف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Lava.Winchester

ویراستار آزمایشی
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
29/7/25
ارسالی‌ها
198
پسندها
532
امتیازها
2,833
مدال‌ها
6
سن
17
  • #17
سلام، خسته نباشی:smiling-face-with-smiling-eyes:
تا یه جایی خوندم و بیشتر هم می‌خونم:smiling-face-with-smiling-eyes:
واقعاً قلم خیلی قوی‌ای داری.
فقط یکم اولش تو روال افتادن و جا افتادنش برام سخت بود ولی از یه جا به بعد راحت‌تر فهمیدم:grinning-face-with-smiling-eyes:
غمش خیلی زیاده، کاملا مناسب رتبه اول تراژدیه:458043-d43af67a28506a61aa0e5feb83373c73:
 

.REIHANEH.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
سطح
40
 
تاریخ ثبت‌نام
5/1/21
ارسالی‌ها
3,532
پسندها
45,769
امتیازها
71,673
مدال‌ها
38
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
سلام، خسته نباشی:smiling-face-with-smiling-eyes:
سلاممم مچکرمممم
تو هم خسته نباشی بابت اینکه رمان رو خوندی
تا یه جایی خوندم و بیشتر هم می‌خونم:smiling-face-with-smiling-eyes:
واقعاً قلم خیلی قوی‌ای داری.
خیلییییییی برام این حرفت ارزشمند و حال خوب کنه *-*
فقط یکم اولش تو روال افتادن و جا افتادنش برام سخت بود ولی از یه جا به بعد راحت‌تر فهمیدم:grinning-face-with-smiling-eyes:
خب فکر کنم باید روی این یکم تجدید نظر کنم چون اکثر همین و میگن ولی کلا هر رمانی وقتی شروع میشه زمان میبره باهاش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Raha~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
24
 
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
14,858
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
  • مدیرکل
  • #19
سلام عزیزم:red-heart:
به‌نظر من مهم‌ترین قسمت یک رمان، شروعشه که خواننده رو جذب کنه.. و شروع رمان شما یه‌چیزی بهتر از عالی بود.
قلم قوی، واژگان گسترده‌ای که استفاده شده بود درعین اینکه روون و قابل فهم بود و توصیفات دقیقه همگی دست به دست هم داده بودن تا یه شروع خوب رو رقم بزنن
برخلاف بقیه من حس نکردم شروع رمان بیش از حد گنگه؛ مقداری سردرگمی برای خواننده نیازه تا کنجکاو بشه ادامه بده و کمی که از رمان گذشت تکه‌های ذهنش رو کنار هم بذاره تا مقصود اصلی نویسنده از حرف‌هایی که ابتدای رمان زده رو متوجه بشه..
قطعا که لایق رتبه اول تراژدی هستید
البته من زیاد تعجب نکردم از نویسنده معمر و مانکن (بهترین داستان کوتاه جهان که با خوش‌شانسی ناظرش شدم و خوندمش) کمتر از اینم انتظار نمی‌رفت :)))
موفق باشی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
304
پسندها
1,819
امتیازها
11,933
مدال‌ها
13
  • #20
درود و مهر نویسنده عزیز.
داستان شما رو خوندم و تا حدودی غرقش شدم.
برای اولین نکته، عنوان ریسمان کبود جذابه و از مقدمه میشه متوجه شد مرتبط با داستان هست.
برای نکته بعدی به شروعی که داشتین اشاره می‌کنم.
این شروع با یک خواب زیادی واقعی؛ یا شاید تکه‌ای از گذشته آغاز میشه... .
انتخاب هوشمندانه‌ای بوده چون بعد از یک جنجالِ روانی وقتی به ناگاه شهنواز از خواب می‌پره همراهش لرزی به تن مخاطب می‌اندازه که میگه وای همش خواب بود!
از سمتی شروع مبهمه؛ ولی به اندازست که خواننده وادار به ادامه دادنِ روایت میشه.
راجب نوع نگارش و قلمتون بخوام بگم برای من زیبا، ارزشمند و قابل لمسه؛ اما امروزه اینچنین بازی با کلمات و جملات طرفدار نداره، در هر صورت از ارزش قلمِ شما کم نمیشه و بسیار قوی و دلفریب هست، همینطور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
عقب
بالا