خیلی چیزها به اختیار آدم نیست، زندگی خوابهای گذشته است که تعبیر میشود. زندگی تاب خوردن خیال در روزهاییست که هرگز عمرمان به آن نمیرسد. زندگی، آغاز ماجراست. میخواستم فکرم را جمع کنم و یک بار گذشته ام را یا آینده ام را مرور کنم. میدانستم که آدمی وقتی راه میرود یک پا پس است و یک پا پیش، وقتی که ایستاده انگار مثل پروانه در جعبه آینهای به دیوار دوخته شده است. اما گیج شده بودم نمیدانستم به گذشته برگردم یا به آینده فکر کنم.
#عباس_معروفی
از کتاب: پیکر فرهاد