- ارسالیها
- 3,421
- پسندها
- 4,936
- امتیازها
- 33,273
- مدالها
- 19
تو پری چهره اگر دست به آیینه بری
آنچنان شیفته گردی که گریبان بدری
با وجودت، دو جهان بیخبر از خویشتنند
تو چنان واله ی خود، کز دو جهان بی خبری
آسمان با قَمَری این همه نازش دارد
چون ننازی تو که دارنده ی چندین قمری!
هیچ کس را ز تو امکان شکیبایی نیست
که توانِ تن و کامِ دل و نورِ بصری
من ملول از غم و غیر از تو به سر حد نشاط
ای دریغا که به نام من و کام دگری
تو به جز ابروی خونخواره، نداری تیغی
من به جز سینهٔ صدپاره ندارم سپری
من ز رخسار تو آیینه پرستم؛ زیرا
که هم آیین و هم آیینه ی صاحب نظری
از سر خون خود آن روز گذشتم در عشق
که تو سرمستِ خرامنده به هر ره گذری
نه عجب طبع فروغی به تو گر شد مایل
زان که در خیل بتان از همه مطبوعتری
فروغی بسطامی
آنچنان شیفته گردی که گریبان بدری
با وجودت، دو جهان بیخبر از خویشتنند
تو چنان واله ی خود، کز دو جهان بی خبری
آسمان با قَمَری این همه نازش دارد
چون ننازی تو که دارنده ی چندین قمری!
هیچ کس را ز تو امکان شکیبایی نیست
که توانِ تن و کامِ دل و نورِ بصری
من ملول از غم و غیر از تو به سر حد نشاط
ای دریغا که به نام من و کام دگری
تو به جز ابروی خونخواره، نداری تیغی
من به جز سینهٔ صدپاره ندارم سپری
من ز رخسار تو آیینه پرستم؛ زیرا
که هم آیین و هم آیینه ی صاحب نظری
از سر خون خود آن روز گذشتم در عشق
که تو سرمستِ خرامنده به هر ره گذری
نه عجب طبع فروغی به تو گر شد مایل
زان که در خیل بتان از همه مطبوعتری
فروغی بسطامی