گفتگوی آزاد چالش براي نويسنده هاي یک رمانی(:

[Mobiii]

اره، فقط مامانم چون واقعا ادمو تشویق میکنه به نوشتن و نظرشو کامل میگه

 

[SHaiNA #T]

خخخخ وایی نمیری شاینا خخخخ

خخخ انشالله خخخ

 

[**Black Knight**]

خخخ انشالله خخخ

عشقی به خدااا خخخخخ

 

[SHaiNA #T]

عشقی به خدااا خخخخخ

تو بیشتر ;)

 

[**Black Knight**]

تو بیشتر ;)

خخخخخ

 

[atia]

پدر مادرم میدونن که رمان مینویسم :) اما تا حالا ندادم بخونن بابام که کلا میگه رمان چیه حال ندارم بخونم یا یه حرف میزنه من پشیمون بشم از نوشتن خخخخ:rolling_eyes:
و البته مادرممممم من بهش بگم بیا بخون هی سوال پیچ میکنه که داستان زندگی کی رو نوشتی حال سوال جواب ندارم اما استادم و دوستای نزدیک نزدیکم همیشه میدم بخونن خدا شکرنمیزنن تو پرت که این خیلی چرت بود برعکس اگه جایی مشکل داشت کمک میکنن

 

[Essence]

من ب مامانم بگم رمان عاشقانه نوشتم با اون صحنه ها واقعا لحظات خوشیو برام خلق نمیکنه...اما دوستامو دختر عموهام میدونن.

 

[SHIRIN.SH]

اولین بار به ابجیم نشون ادم که اون خوشش امد برای همین تصمیم گرفتم به مامانم نشون بدم (کل پستایی که فرستادم خوندم براش !) بعد تهش گفت : همین ؟ خوبه !:/ از نظر باقیم که وقت تلف کردنه
برای همین نه ! نشون نمیدم : )

 

[Sam in]

والا من تا حالا به کسی نگفتم و نمیگم چون مامانم اولین نفر ظایع م میکنه بابام هم که کلا همیشه ضد حال میزنه خلاصه بگم که خانواده ما فقط به آدم ضد حال میزنن حتی اگه رمان بخونی
بعدم ميگن این کارای بیخود چیه برو چیز میز یاد بگیر درس بخون و....

 

[Devil's Daughter]

نه اصلا یه بار بهشون گفتم کلی مسخره ام کردن و سوال جواب منم پشیمون شدم
فقط ازم انتظار دارن که دکتری چیزی بشم :/

دقیقا