خب حالا من يه چی ميگم اگه يه روزی یکی از ففامیل هاتون که رمان خونه رمانت رو بخونه و بهت شک کنه و به همه مخصوصا مامان بابات بگه چیکار میکنی خخخخاصلااااا حاضر نیستم نشونشون بدم مخصوصا اینکه داستان رمانم یجورایی داستان زندگی خودمه
اگه بخونن که نابود میشم هم چیزمو میفهمن
خداروشکر هیچکودوم از فامیلامون رمان خون نیستندخب حالا من يه چی ميگم اگه يه روزی یکی از ففامیل هاتون که رمان خونه رمانت رو بخونه و بهت شک کنه و به همه مخصوصا مامان بابات بگه چیکار میکنی خخخخ
البته احتمالش خیلی کمه اما فکر کن مثلا همچين اتفاقی بیوفته
خخخخخخخخخخداروشکر هیچکودوم از فامیلامون رمان خون نیستند
بعدم این داستانی که گذاشتمو زیاد کسی نمیدونه
حالا اگه هم بفهمند چاره ای جز سپردنش به خدا ندارم
بــــعــــــلــــــه آشناییم با خواهرتوناگه به بابلا نشون بدم بی احساسه،.ولی مامانم نه انقدر تعریف میکنه خودم پشیمون بشم از کارم...خواهرمم نگم بهتره انقد پاپیچم میشه به غلط کردن بیوفتم...