متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار سامان بختیاری | اشعار پارسی

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 170
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
با خودم اشتباه شده‌ام
یعنی چیزی که پیش از این چشمم بود
حالا داشت کم کم راهی می‌شد بدتر از رود
یا دستی که همیشه گریه می‌کرد تا بتواند کلمات را بلرزاند
امروز خالی کسی را بغل می‌کند که من هستم‌.
شلوارم
شلوارم را که می‌پوشم‌، پا نیستم
دیگر حتی دلی گرم برای نام‌هایی ساده در من نیست
و هر چه بلند‌تر جیغ می‌کشم
خفه تر از سیاه چاله‌های کهکشانی گم می‌شوم
می‌ترسم
شب‌ها که تخت بر درازی من پا می‌کشد
آنچه پیش از این تو می‌خواندم با تو اشتباه بشود.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
ما آدم‌ها از ترس تنهایی راه می‌رویم
قدم می‌زنیم و سوت‌زنان خیابان را در چشم‌هایمان هضم می‌کنیم
گاهی قاطی هم روزنامه می‌خوانیم و حتی اگر لازم شد
شعار می‌دهیم و راه پیمایی می‌کنیم تا وزنمان کنترل بشود
بعضی وقت‌ها نگاهمان خالی می‌شود
و تازه می‌فهمیم که قرار است بمیریم
حتی از پشت عینک، ترس از صورتمان بالا می‌کشد
و در پشت پلک‌مان جان می‌گیرد
ما آدم‌ها وقتی با هم هستیم تازه تنهایی در ته ذهنمان جا خوش می‌کند
و آن وقت قدم می‌زنیم و تند و تند با هم بودن را تکرار می‌کنیم.
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا