متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار مهنوش قربانعلی | اشعار پارسی

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 63
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
از دو لیوان که تفاوت طعم ها را لب می زدند
طلاقی عاطفی مرا گرفت
گرفت چابکی جادوی چشم هایم را
که شعبده ی روزها را به هیچ می گرفت .
گرفت بازی حرف هایی را
که بر لب هایم پناه گرفته بودند
گرفته ایم دو سر بازی روزها را و می کشیم
پرت می شویم در ” از دوستت دارم می آیم”
گره می خوریم با ” مرا ببوس ” .
لیوان های روی میز به سکسکه می افتند
سایه ی عکس های روی میز خلوت است
لال درتونل های روزهای خالی می دوم، می آیی؟
حفاری تشنگی خواب می بیند، آب!
دنبال اکتشاف لبخندی سرگردانی ؟
گنج یاب اگر ضربان قلبی را ثبت نکند
روی دُور برای آخرین بار می افتد مرا ببوس!
باور داری نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد ؟
ندارم!
زیبایی ام ناظری نمی خواهد؟!
جلای وطن می کنی
و برق گنگ معدنی شاید چشمهایت را بگیرد!
لیوان های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
مار و پله
پله‌ های پیچیده به مارها
مارهای پیچیده به پله‌ ها
اين همه هشدار را قدم‌ هایم پشت سرگذاشته‌ اند
به كوتاهی خواب نردبان فكر نمی كنم
هوای شاهنامه َبرم داشته است
به سرزمینی دیگر كه سرمی ‌گذاری
رقص عقربه ‌ها عوض می ‌شود
با ضربی دیگر ابرها پایكوبی می ‌كنند
و منعی كه لبت را دوخته بود
دست و پایش را گم می كند
ديگر بار “منيژه” می تواند رویاروی “افراسياب” بایستد
جهان استراحتگاه ییلاقی ‌ام بود
با ضربان تنفسش از شوق پُر می ‌شدم
در وسعت چشمان دشت‌ها بیكران می ‌شوم
تصمیمی چشمم را گرفته است
سایه‌ ای كشيده به درختان فخر می ‌فروشد
تصمیمی چشمم را گرفته است
كاش از كسی آموخته بودم
می ‌شود از رویایی دست برداشت
برای ربودن پهلوانی نیاز به هوشبری ندارم
حمل اندوه طايفه سنگینی دارد
گلو خشكی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
نماز وحشت بخوانید
هر چند مستحب است
و از شب اول هم بسیاری گذشته
این تنگنا به من عادت نکرده است
نفوذ نفس هایم در سنگ نشان می دهد
زنده به گوری راه حلی نبود که باید
از این دست بسیار کشیدیم
خانه ای که به خونگرمی تابستان باشد
و مردی که بازار بورس
در تعیین اعتبارش نقش نداشته باشد
زیر این سنگ که به خاک عادت کرده است
وصیت دیگری ندارم
بخوانید،بخوانید،بخوانید
هر چند از شب اول بسیار گذشته است .
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
برزخ است
ضربه‌ ای فرود می ‌آید بر دومینوی رویاهام
و فروپاشی ترس را بر دامنم می ریزد .
خالی می شود زیرپایم
پشت خاطره‌هایم
چهارستون قابی
كه دست‌هامان را درهم گرفته بود
تصادف
ضربان قلبم را پخش می كند
بر تكه‌ هایی كه بی جهت پراكنده می ‌شوند .
چرخش لبخندم
اوقات درهم دامنم
روزهای وارفته در كوتاهی بغض كرده‌اند
دست‌هایم چرخ می ‌خورند
عقربک ‌ها را از آوار بیرون می كشم
اعداد را دوباره می ‌چینم
تک تک
تيک تاک
چرخ می ‌زنم
تاوان عجيبي دارد
وقتی رویایی از حرفش كوتاه نمی ‌آید
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا