آدرس مرا نمی دانی
برای همین همیشه گم می شوم.
در ایستگاهِ سفرهای ناخواسته
شکل هق هق من که یادت نباید رفته باشد!
پیدایم کن پیش از آنکه
سونامیِ این روزها
فانوس های دریایی را
پشت خروارها شن
پنهان کرده باشد
جهان برای من هیچ نبود
جز عربده هایی
که از سقف خانه بیرون می زد
و در آسمان بی ستاره نشت میکرد.
چه بی رویا بودند دست هایی
که با من از خانه بیرون می زنند
و چه اندوهی داشتند گام هایی
که هرگز یک گام
کسی به استقبال شان نمی آمد!