اگر یک روز از زندگی من
باقی مانده باشد
از هر جای دنیا
چمدان کوچکم را میبندم
راه میافتم
ایستگاه به ایستگاه
مرز به مرز
پیدایت میکنم
کنارت مینشینم
روی سینه ات به خواب میروم .
نیمی از جهانم برای تو
نیمی برای گنجشک ها
نیمی از دوست داشتنم برای تو
نیمی برای باد
تا کوچه ها را بگردد!
نیمی از مهربانیم برای تو
نیمی برای باران
تا بر زمین ببارد!
و ناگهان مرا به نام کوچکم صدا می کنی
گنجشک هایم به سرزمین تو کوچ می کنند
و من
با این همه بیابان
که هیچ هم بهار نمی شود
فصل ها را گم می کنم.
بگذار همه بدانند
چه قدر دلم میخواست
روی شانههای تو
به خواب روم.
تو آرام بلند شدی
دستهایم را از هم گشودی
موهای پریشانم را شانه زدی.
حالا این دختر کوچک
که مدام تو را می خواهد
خسته ام کرده است.
او حرفهای مرا نمی فهمد
بیا و برایش بگو
که دیگر باز نخواهی گشت.
چقدر دوست داشتن تو خوب است.
دوست داشتن تو
ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست.
دوست داشتن تو
عین ساعت تحویل سال است
همیشه منتظرش مانده ایم .
دوست داشتن تو
عیدی اول فروردین است
کاش همیشه عید بود
کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم.
تو را دوست دارم
زمین از چرخیدن می ماند
و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند.
تو را دوست دارم.
سیب ها
همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند
چلچله ها کوچ نمی کنند
وقتی تو را دوست دارم
دختر کوچک آسمانم هنوز