- ارسالیها
- 1
- پسندها
- 21
- امتیازها
- 30
- نویسنده موضوع
- #1
بسم تعالی
وان شات: بی ایل
نویسنده: مبینا مهرآور
ژانر: #عاشقانه، #تراژدی
.......
به نام خدا
ته سیگارش را روی جاسیگاری زبری خاموش کرد و هرچه توان داشت دود سیگار را از ریه هایش به بیرون پرتاب کرد.
زمان زیادی نبود که به نیکوتین اعتیاد پیدا کرده بود ولی خود به آن آگاه نبود. منطقش اینطور حکم میکرد که کشیدن سیگار درد بزرگی که در سینه دارد را تسکین میدهد.
از صندلی چرمیاش برمیخریزد و به سمت پنجرهای میرود که اطرافش را گیاهان زینتی محاصره کرده بودند. تا پنجره را باز کرد صدای بوق ماشینها، صدای مرد مسنی که همراه کف زدن فریاد میکشید بدو بیا که شیر بلاله، خیلی بلاله گوشش را آزرد. اخمی به ابروانش آورد و چشم از آن پیرمرد بلال فروش گرفت.
چشمش به آنسوی خیابان...
وان شات: بی ایل
نویسنده: مبینا مهرآور
ژانر: #عاشقانه، #تراژدی
.......
به نام خدا
ته سیگارش را روی جاسیگاری زبری خاموش کرد و هرچه توان داشت دود سیگار را از ریه هایش به بیرون پرتاب کرد.
زمان زیادی نبود که به نیکوتین اعتیاد پیدا کرده بود ولی خود به آن آگاه نبود. منطقش اینطور حکم میکرد که کشیدن سیگار درد بزرگی که در سینه دارد را تسکین میدهد.
از صندلی چرمیاش برمیخریزد و به سمت پنجرهای میرود که اطرافش را گیاهان زینتی محاصره کرده بودند. تا پنجره را باز کرد صدای بوق ماشینها، صدای مرد مسنی که همراه کف زدن فریاد میکشید بدو بیا که شیر بلاله، خیلی بلاله گوشش را آزرد. اخمی به ابروانش آورد و چشم از آن پیرمرد بلال فروش گرفت.
چشمش به آنسوی خیابان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر