دفتر آزادنویسی دفتر آزاد نویسی فانوس شب | شریف کاربر انجمن یک رمان

[Mers~]

فانوس شب | شریف
Sharif عزیز بابت اشتراک محتوای دفترتان با کاربران یک‌رمان، متشکریم.
-
در این تاپیک فرد دیگری جز نویسنده، حق ارسال هیچ پستی را ندارد.
درصورت مشاهده موارد غیراخلاقی با کلیک بر گزینه "گزارش" با ما همکاری کنید.
درصورت تمایل به ایجاد دفترآزادنویسی، از این تاپیک اقدام نمایید.
-
" تیم مدیریت کتاب | انجمن یک رمان " ​

 

[Sharif]

شب هایم همیشه تاریک بود
شبی که در آن جز تاریکی و سیاهی چیزی دیگری به چشم نمی‌آمد
و تو شدی نوری در آن شب ها
عشق تو شد روشنایی قلب من
ای فانوس شب های تارم
تو را عاشقانه دوست می‌دارم
و عشق تو را در دل می‌پرورانم...

 

[Sharif]

در فصل پاییز
یک رود خروشان
که زلالی آب اش
مانند چشمان تو باشد
اطراف‌اش با درختان انبوه
پوشانیده شده
بالای سرِ مان آسمان آبی
در گوش مان آواز قناری
به دور از هیاهوی شهر
دور از دغدغه هایی روزگار
من باشم و تو
کنار آن رود نشسته باشیم
در حالی‌که پاهای مان
میان آب سرد رود خانه
قرار گرفته باشد
و سردی آب را با تمام وجود حس‌اش کنیم
من بر شانه‌ات سرم را گذارم
و تو آهسته بر گوشم
دوستت دارم را زمزمه کنی
و من با هر بار شنیدن‌
این کلمه جادویی
دوباره و دوباره
از عمق قلب
عاشقت شوم
قشنگ است نه!؟
دیدن چنین رویا

گاه داشتن چنین لحظه‌یی در زندگی هم آرزوست

 

[Sharif]

دوست داشتنت
بهترین انتخاب زندگی‌ام بود
عشق تو را عاشقانه در دل می‌پرورانم
محبوب من...

 

[Sharif]

قبول دارم واژه چینی ام مانند شعرا آنچنانی نیست
نمی‌توانم آنچه در دل دارم را در لابه‌لای واژه ها بگنجانم
اما این را بدان من ترا بیشتر از هر چیزی در دنیا هست عاشقانه تر دوست میدارم

 

[Sharif]

بهار از راه رسید
و اندک اندک
رخت سفر می‌بندد
اما
هنوز هم آنی
که با آمدن‌اش
بهار در
زندگی‌ام می‌آمد
نیامده
من هنوز هم
در همان پاییز
گیر کردم
آخرین روز دیدارمان
روزی که برای آخرین بار
چشمان زیبایت با
چشمان من مماس
بود
بعد از آن
روز دیگر آوازت
گوش هایم را نوازش نکرد
اما آخرین حرف هایت
هنوز هم در گوشم
هست
مگر می‌شود
طنین زیبایت را
فراموش کرد؟!
نه
محال است
بلی من گیر کردم در همان
آخرین پاییز...
آدم به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر نیرویش برای مقابله کافی نیست...

 

[Sharif]

من شدم خسته‌ترین فرد دنیا
منی که روزگاری
شاد‌ترین فرد دنیا بود
میدانی قسمت درد ناک داستان چیست؟!
این که باعث‌و‌بانی هر دو حالت‌ام تویی
آن فرد شاد را هم تو ساخته بودی
و این دل‌‌خسته را هم تو ساخته‌ای...


روزیتا شریف

 

[Sharif]

[بغض‌ای پس لبخند]

چقدر مشکل است وقتی بخواهی بی‌درنگ بغض‌ات را پس یک لبخند زیبا پنهان کنی
و تقلا برای دفن آن
مریح باشی در حالی که از درون ویرانیِ...




روزیتا شریف

 

[Sharif]

گاه داشتن یک شخصی که بودن اش را نسبت به هر چیزی ترجیح میدی هم آرزوست
و این بهترین موهبت الهی‌ست.

و من چه خوش اقبال بودم که از این موهبت بهرمند شدم.
بلی تویی! که من تو را در این دنیا نسبت به هر چیزی ترجیح می‌دهم حتی خودم
عشق تو را سر لوحه قلبم ساختم و نفس هایت را با نفس هایم گره زدم
تویی فاتح قلب من
تویی دوای هر درد من
زیبای من تو را تا ابد
عاشقانه در دل می‌پرورانم...

 

[Sharif]

این روزها عجیب دلم هوای چشمان خمارت را کرده.
هوای لحظاتی که باهم می‌گذراندیم
خنده های از ته دل مان؛ وقتی کنار هم بودیم
شوخی‌های‌ مان
اذیت کردن‌های مان
من دلتنگ تک تک لحظات مان هستم...