فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار محمدرضا رستم پور | اشعار پارسی

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 76
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,502
پسندها
40,694
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
قرص ماه
به قرص کامل ماه می ماند
و تا قرص هایش کامل شوند
ماه به ماه
نان آور دارو خانه ها شدیم
حرف ندارد حرف ندارد
ما صدای خنده ی خود را
روی تصویرش گذاشتیم
که شما فکر کنید
خوشبختی افسانه نیست
این دختر یک فرشته است
یک فرشته
ما هم
به سازمان بهزیستی سپردیمش
برای بال درمانی
و
برج بلند بانک ها را
بر بالهایش آویزان کردیم
که نتواند به آسمان بر گردد
ویزیت دکتر
به نام بلند فامیلی مان
بلند بلند خندید
و ما از خجالت
فیلسوف شدیم
و گفتیم
انسان تنهاست،انسان تنهاست،
حالا دارد باورمان می شود
که جزایر تنها
و خانواده ی دکتر ارنست
حقیقت دارد !
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,502
پسندها
40,694
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2

خیابانی برای تشییع جنازه اش بسته نشد
فاکس اداره ای
خبر از برگزاری مراسمش نداد
و فرزندانش
خوشحال از اینکه
سنگ قبرش را به اندازه ی سنگ گور استاندار
بلند ساخته اند
گورستان را ترک کردند!
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,502
پسندها
40,694
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
سکوت لال شد
و نگاهمان
درچشم همدیگر
دنبال کلامی نبود
خیره به هیچ
وحیران از دیوار روبه رو
در گذشته کز کردیم
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,502
پسندها
40,694
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
از همین خانه که حالا گله برمی خیزد
لحظه ی آمدنت هلهله برمی خیزد
شوق پیوستنمان ریشه گرفته ست چه باک
اگر اینسان تبر فاصله بر می خیزد
معجزه نیست، فقط زورق تو دیده شده ست
رو به دریا اگر این اسکله برمی خیزد
بی گمان بوی حضور تو به ذهنم خورده ست
کز درخت غزلم چلچله برمی خیزد
تو خود عشقی و من منتظرت می مانم
هرچه هست از دل این مسئله بر می خیزد
با زبانم چه بگویم که دهان زخمم
بازمانده است و از او هلهله برمی خیزد
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,502
پسندها
40,694
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
بوی تنبور، گرفته است غزل های مرا
بتکان کم کم از این خاک سراپای مرا
شب کامل شدن قرص جنون است امشب
به سماع آر سکوت همه اعضای مرا
ناز آن ناله ی مستانه و مولاناییت
که نشان کرده پریشانی شب های مرا
چهره ی مبهم عشق اینهمه دورم انداخت
که به جز درد بلد نیست کسی جای مرا
همه ی همسفران سست عناصر بودند
همچنان داد بزن رستم و مولای مرا
تکیه بر شعر زده رنگ غزل می گیرد
بپذیری اگر این چند خط انشای مرا
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,502
پسندها
40,694
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند
دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند
ضریح و نذر رها کن بعید می دانم
دو دست دور به زور دعا به هم برسند
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دست های پر از زخم ما به هم برسند
شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت
وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند
فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر
که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند؟
نشانی ده بالا به یادمان باشد
مگر دو دور در آن دورها به هم برسند
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا