- ارسالیها
- 14
- پسندها
- 141
- امتیازها
- 483
- مدالها
- 1
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #11
***
بعضی وقتها فکر میکنم که زندگی واقعاً با من پدرکشتگی داره. وگرنه هیچ دلیل دیگهای برای اینهمه بدبختی من نیست.
آدم چطور میتونه توی این حجم از بدبختی گیر بیفته و هیچ دری به روش باز نباشه؟ پس این ضربالمثل خدا گر ز رحمت ببند دری ز رحمت گشاید در دیگری، کجا توی زندگی من قراره استفاده بشه؟
دوباره مثل تمام این سه روز، به پردههای سبز و خاکستری اتاقم زل زدم. اتاقی که حالا حتی کسی برای ملاقات هم واردش نمیشد. بهجز دیروز که نازی ده دقیقهای به دیدنم اومد و بهم گفت:
- روشنک، پرستو ممکنه نتونه هیچوقت دوباره کار کنه. آخه تو پروندهت نوشته بودن که تو به اون دارو حساسیت داری؛ ولی خب براش وکیلای خوبی گرفتن. اگر این خبر خوشحالت میکنه هم باید بگم که عامر ازش شکایت کرده. خلاصه که فعلاً اوضاع...
بعضی وقتها فکر میکنم که زندگی واقعاً با من پدرکشتگی داره. وگرنه هیچ دلیل دیگهای برای اینهمه بدبختی من نیست.
آدم چطور میتونه توی این حجم از بدبختی گیر بیفته و هیچ دری به روش باز نباشه؟ پس این ضربالمثل خدا گر ز رحمت ببند دری ز رحمت گشاید در دیگری، کجا توی زندگی من قراره استفاده بشه؟
دوباره مثل تمام این سه روز، به پردههای سبز و خاکستری اتاقم زل زدم. اتاقی که حالا حتی کسی برای ملاقات هم واردش نمیشد. بهجز دیروز که نازی ده دقیقهای به دیدنم اومد و بهم گفت:
- روشنک، پرستو ممکنه نتونه هیچوقت دوباره کار کنه. آخه تو پروندهت نوشته بودن که تو به اون دارو حساسیت داری؛ ولی خب براش وکیلای خوبی گرفتن. اگر این خبر خوشحالت میکنه هم باید بگم که عامر ازش شکایت کرده. خلاصه که فعلاً اوضاع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر