چه ناکوک است ساز زندگی با زیر و بم هایش
مسلمان نشنود کافر نبیند سوز غم هایش
چه قدر ازصبح تاشب، روزی دل، غصه بشمارم
مدارا تا کی آخر با جهان و بیش و کم هایش؟
زمین خوردن ،شکستن ،زخم دیدن...ای عجب راهی!
دمار از ما درآورده ست با این پیچ و خم هایش
پُر از پوچ است دست زندگی، کی راست می گوید؟
فریبت می دهد با وعده هایش با قسم هایش
یکی دیگر،یکی دیگر، یکی دیگر، یکی دیگر...
ببین پیوسته سوی مرگ می خواند قدم هایش
چرامستوجب آتش نباشد،ازتو می پرسم
که ما را بارها سوزاند دنیا با ستم هایش
فاطمه سالاروند