متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب مطالب جالب | اشعار زیبا

  • نویسنده موضوع Vana~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 174
  • بازدیدها 1,704
  • کاربران تگ شده هیچ

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #71
سهل باشد به ترک جان گفتن
ترک جانان نمی‌توان گفتن

هر چه زان تلختر بخواهی گفت
شکرینست از آن دهان گفتن

توبه کردیم پیش بالایت
سخن سرو بوستان گفتن

آن چنان وهم در تو حیرانست
که نمی‌داندت نشان گفتن

به کمندی درم که ممکن نیست
رستگاری به الامان گفتن

دفتری در تو وضع می‌کردم
متردد شدم در آن گفتن

که تو شیرینتری از آن شیرین
که بشاید به داستان گفتن

بلبلان نیک زهره می‌دارند
با گل از دست باغبان گفتن

من نمی‌یارم از جفای رقیب
درد با یار مهربان گفتن

وان که با یار هودجش* نظرست
نتواند به ساربان گفتن

سخن سر به مهر دوست به دوست
حیف باشد به ترجمان گفتن

این حکایت که می‌کند سعدی
بس بخواهند در جهان گفتن
سعدی
*هودج: کجاوه، عماری
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #72
گردن‌کشی از همچو منی چشم مدارید
من موج فرورفته به اعماق قرونم

امید به آبادی من خواب‌ پریشی است
من دهکده رفته به تاراج قشونم

در من طمع صید مبندید که از ضعف
رنگین نشود خامه هم از جوهر خونم

ای عشق دو ملک است که باید بستانی
من نیم هوس نیم دگر نیز جنونم

بی‌دل سر فرصت به وصالی نرسیدم
از معنی بیچاره بپرسید که چونم
محمد سهرابی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #73
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست

ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست

داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست

دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا
گوش من و تا به حشر حلقه هندوی دوست

گر متفرق شود خاک من اندر جهان
باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست

گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل
روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست

هر غزلم نامه‌ایست صورت حالی در او
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست

لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحر گیر
سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست
سعدی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #74
در کُنجِ دلم عشقِ کسی خانه ندارد
کس خانه درین کلبهٔ ویرانه ندارد

دل را به کفِ هرکه نهم باز پس آرد
کس تابِ نگهداری دیوانه ندارد

در بزمِ جهان جز دلِ حسرت‌کشِ ما نیست
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

در انجمن عقل خروشان ننهم پای
دیوانه سرِ صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصهٔ اسکندر و دارا
ده روزهٔ عمر این همه افسانه ندارد
پژمان بختیاری
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #75
چه داری با دلم ای شب‌نما روز؟
دو‌رنگی برطرف، شب باش یا روز

نه بر من روز را رحمی، نه شب راست
جدا شب می‌خورد خونم، جدا روز

کجا مجنون به ناکامی، کجا من
کجا شب در سیه‌بختی، کجا روز

تو نوری، قدرِ ظلمت کی شناسی
که شب را شب شناسد، روز را روز

ز بس در ظلمتم زین بختِ شب‌رنگ
نمی‌آید به چشمم آشنا روز

گَرَم شب‌رو دهد وصلت، خوشا شب
وگر روزم شود روزی، خوشا روز

تو حربایّی* و من خفّاش، طالب
ترا شب زنده می‌دارد مرا روز
طالب آملى
*نوعی آفتاب‌پرست
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,524
پسندها
20,074
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #76
دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما
دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا
از رخ و روی تو رنگی تابناک آمد بچشم
وز سر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما
گر بیاد روی گلرنگ تو درخاکم نهند
تا بحشر از تربت من لاله گون روید گیا
نان لطف ای شاه در زنبیل فقرم ار نهی
همچو من درویش شد چون تو توانگر را گدا
گوهر عشقت که جان بی دلانش معدنست
قلب ما را آنچنان آمد که مس را کیمیا
از هوای تو هرآنکس را که در دل ذره ییست
روز و شب گو همچو ذره چرخ می زن درهوا
از صف مردان راه عشق تو هر دم کند
دفع تیر حادثه همچون سپر تیغ قضا
عشقت از شیطان کند انسان واز انسان ملک
آدمی از پشم قالی سازد از نی بوریا
بر سر کویت چو عاشق پای دار دامن کشد
دست او اورا چنان باشد که موسی را عصا
جای عاشق در دو عالم هیچ کس نارد بدست
کندران عالم که پای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,524
پسندها
20,074
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #77
عاشق روی توام از من مپوش آن روی را

پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را

تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب

هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را

گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی

من چو در میدان عشق تو فگندم گوی را

همتی دارم که گر دستم رسد هر ساعتی

طوق زر در گردن اندازم سگ آن کوی را

عشق سری بود پنهان رنگ رو پیداش کرد

مشک اگر پنهان بود پنهان ندارد بوی را

من ز مشتاقان آن رویم ازیرا خوش بود

با رخ نیکوی گل مر بلبل خوش گوی را

تیر باران غمش را پیشوا رفتم به صبر

جز سپر نکند تحمل تیغ رویاروی را

دل همی جوید نگارم تا ستاند جان ز من

دل به ترک جان بجوی آن دلبر دلجوی را

سبزه مژگان بماند بر کنار جوی چشم

کآب هر دم جو شود آن چشم همچون جوی را

سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,861
پسندها
49,589
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • مدیر
  • #78
تو مثل رودخانه ای ترکم کردی،
برای همین است،
گاهی ماهی های مُرده در خود پیدا می‌کنم.

- گروس عبدالملکیان
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,861
پسندها
49,589
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • مدیر
  • #79
تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان زِ چشمم تا در جهان نشستی

- عطار
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,861
پسندها
49,589
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • مدیر
  • #80
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردم‌آزار

- سعدی
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا