متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

  • نویسنده موضوع Vana~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 717
  • بازدیدها 5,033
  • کاربران تگ شده هیچ

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #101
فکر کردن به تو
نانِ شبم شده
و چون مُفتّشی روزمُزد
واژه «شب» را از زیرِ زبان ساعت بیرون می‌کشم
تا در تاریکی به تو فکر کنم.
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #102
و آیا از سیاهیِ چشم‌هایم پیدا نیست،
که هیچ خاطره‌ای از آسمانِ روز ندارم؟
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #103
و آیا از سرخیِ چشم‌هایم پیدا نیست
که سال‌ها از ساعتِ خوابم گذشته است؟
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #104
از من
درمقابل شب شفاعت کن؛
از من درمقابل دلتنگی،
از من درمقابل بی‌خبری،
از من درمقابل فکر کردن به اینکه حالا
درست در همین لحظه داری چه‌کار می‌کنی؟
از من
درمقابل فکر کردن شفاعت کن!
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #105
از من
که تمام شب‌هایی را
که قرص‌های خواب را از کار می‌اندازند
به نام کوچک می‌شناسم،
شفاعت کن
درمقابل هجومِ تق‌و‌تقِ عصای عقربه‌ها
وقتی به آفتابِ اندوهناکِ فردا نزدیک می‌شوند
و هنوز خبری از پیام عاشقانه‌ای
که هر زنی پیش از خواب به آن نیاز دارد، نیست!
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #106
از من
درمقابل زندگی دفاع کن
وقتی بی‌رحمانه سخت می‌شود
و لازم است کسی حالم را بپرسد،
حرفم را بفهمد،
و بگوید: «من کنارت هستم،
دقیقاً همین من که کنارت نیستم،
کنارت هستم!»
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #107
یکی از من
کم‌حرف و کم‌حوصله بود
آن یکی نه دلش به کم می‌رفت، نه دستش
و بی‌مضایقه دوستت داشت
و می‌خواست با دست‌های بیشتری در آغوشت بگیرد.
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #108
یکی از من پشتِ میزِ اداره می‌نشست
آن یکی دنبال یک‌روزِ خالیِ نزدیک در تقویم می‌گشت
و دستِ خالی که برمی‌گشت
ساعت‌ها به نیابت از تو با خودش قهر می‌کرد.
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #109
این یکی با دیگران حرف می‌زد
آن یکی صدای تو را می‌شنید،
ناگهان حرفِ تو می‌شد؛
این یکی چیزی به روی خودش نمی‌آورد،
آن یکی قسم می‌خورد چندبار تو را دیده،
و چشم‌هایش چون دو شاهدِ عاقل و بالغ
همیشه همراهش بودند.
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,014
پسندها
33,517
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #110
یکی از من
شب‌ها می‌خوابید
آن یکی
خوشبخت بود؛
آن یکی
یک دیوانه‌ی خوشبخت بود.
 
امضا : Vana~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا