مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[eva~]

و هردو نیمه‌ی ماه
تاریک است.

 

[eva~]

آن‌قدر از تو می‌‌نویسم
تا فارسی تمام شود.

 

[eva~]

می‌خواهم این‌بار
از آخر به اول دوستت داشته باشم
وگرنه راه رفتن روی دو پا را
که هرآدمی می‌داند.

 

[eva~]

می‌خواهم این‌بار
با جنازه‌ام تو را بغل کنم
با خون رفته‌ام به رودها تو را بنویسم
با دجله
با فرات
با کارون
آن‌قدر از تو می‌نویسم
تا دریا تمام‌ شود.

 

[eva~]

زخمی بر سینه‌ی من است
که با من حرف نمی‌زند
با دوستانم حرف نمی‌زند
با دکترم حرف نمی‌زد
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماق خونی‌اش
تو را صدا کند.

 

[eva~]

حالا که نیستم
پیراهنم را اتو بزن
دکمه‌هایم را ببند
کفش‌هایم را برق بینداز
بُگذار
نبودنم مرتب باشد.

 

[eva~]

حالا که نیستم
شعرهایم را بخوان
می‌خواهم صدایت باشم
دهانت، لب هایت
قطره‌اشکی که از گونه‌ات بر زمین می‌افتد
می‌خواهم
زمینت باشم.

 

[eva~]

حالا که نیستم
به دخترم بگو مرا نقاشی کند
می‌خواهم توی کیفش باشم
لابه‌لای کاغذهاش.

 

[eva~]

حالا از زندگی چه مانده است
جز این کاغذ سفید
که برای اعتراف مقابلم گذاشته‌اند.

 

[eva~]

پلنگی زخمی‌ام
که بازگشته‌ام
تا در آغوشت
منقرض شوم.