مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[وانیا؛]

هرچند، یک‌ لحظه هم نبود که گفته باشم -یا حس کرده باشم- که عاشق او نیستم. من کاملاً عاشق او بودم.
همیشه این‌طور بودم.

-صفحه ۹۸-

 

[وانیا؛]

او کسی بود که می‌توانستم با او حرف بزنم، کسی که می‌توانستم هرچیزی را به او بگویم. بودن با او در اساس نسخه‌ی بیرونی خودم بود.

-صفحه ۹۹-

 

[وانیا؛]

جاهای خالی‌ای را پر کرد که نگرانی و تاریکی با سر برآوردن ایجاد کردند. نسخه‌ی دیگر ذهن من بود. مراقب زندگی‌ام. درست نسخه‌ی دیگر من بود وقتی نیمی از من وجود نداشت. در زمان غیبت من از خودم، صبورانه چون همسری در زمان جنگ، کارهایم را انجام می‌داد.

-صفحه ۹۹-

 

[وانیا؛]

چطور در کنار کسی باشیم که مبتلا به افسردگی یا نگرانی است؟

۱. بدانید مورد نیاز هستید و قدرتان را می‌دانند، حتی وقتی به‌نظر می‌رسد این‌طور نیست‌.
۲. گوش کنید.
۳. هرگز نگویید «خودت را جمع‌وجور کن» یا «شاد باش». (مگر این‌که جزئیات و دستورات کاملاً تائید شده هم ارائه بدهید.)
۴. بپذیرید که این یک بیماری است. چیزهایی که گفته می‌شوند از روی قصد نیست.
۵. اطلاعاتتان را افزایش دهید. مهم‌تر از همه درک کنید که آنچه به‌نظر شما آسان است -مثلاً، رفتن به یک مغازه- ممکن است برای یک افسرده تلاشی غیرممکن باشد.
۶‌. هیچ‌چیزی را ناشی از خودتان فرض نکنید. (هیچ‌کدام گناه شما نیست.)
۷. صبور باشید. درک کنید این آسان نخواهد بود. افسردگی شدت و ضعف دارد و بالا و پایین می‌رود. یکسان نمی‌ماند.
۸. همراهشان...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[وانیا؛]

وقتی ابرها کنار رفتند امید وجود داشت. زمانی می‌رسید که آن ثانیه‌های بدون رنج به دقیقه‌ها و ساعت و شاید حتی روزها تبدیل شوند.

-صفحه ۱۰۲-

 

[وانیا؛]

و شما اندک تغییری در هوا را چنان حس می‌کنید
انگار دوستی مرده باشد.

-صفحه ۱۰۶-

 

[وانیا؛]

از آن گفته‌ی هرچه تو را نکشد، تو را قوی‌تر می‌کند،
حرف نمی‌زنم. نه. این گفته به‌سادگی درست نیست. آنچه شما را نکشد، اغلب شما را ضعیف‌تر می‌کند. آنچه شما را نکشد، برای بقیه‌ی روزهای عمر شما را لنگ می‌کند. آنچه شما را نکشد، باعث می‌شود از بیرون رفتن از خانه یا حتی اتاق خوابتان وحشت داشته باشید، و باعث می‌شود بلرزید یا چیزهای بی‌معنی زمزمه کنید، یا سرتان را به شیشه‌ی پنجره‌ای تکیه بدهید و آرزو کنید می‌توانستید به دوران قبل از چیزی که شما را نکشته، برگردید.

-صفحه ۱۰۶-

 

[وانیا؛]

افسردگی شاید جهنمی باشد برای پرداخت بهای بیداری در زندگی، و تا زمانی که بر شما مسلط است به‌نظر نمی‌رسد ارزش این پرداخت را داشته باشد.

-صفحه ۱۰۷-

 

[وانیا؛]

درحالی‌که آندره‌آ در رشته‌ی روابط عمومی تحصیل
می‌کرد و من سعی داشتم دیوانه نشوم.

-صفحه ۱۰۸-

 

[وانیا؛]

روشنایی همه‌چیز بود. آفتاب، پنجره‌هایی با کرکره‌های بالا رفته. صفحاتی با فصل‌های کوتاه و یک عالم فضای سفید و کوتاه.
پاراگراف‌ها.
روشنایی همه‌چیز بود.

-صفحه ۱۰۹-