فال شب یلدا

مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

  • نویسنده موضوع Vana~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 722
  • بازدیدها 5,575
  • کاربران تگ شده هیچ

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,119
پسندها
33,597
امتیازها
96,874
مدال‌ها
70
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #691
به من لبخند زد. و گفت: «مطمئناً اولین‌بار است که
قبل از تو سر قرار آمده‌ام. می‌بینی که نباید ناامید شد.»

-صفحه ۱۵۰-
 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,119
پسندها
33,597
امتیازها
96,874
مدال‌ها
70
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #692
برخلاف سابقش که زنی پرشور و سرزنده به‌نظر می‌آمد، کاملاً تسلیم می‌نمود. چشم از من برنمی‌داشت‌ می‌خواست با او حرف بزنم. می‌خواست ساکت شوم. دائم به من لبخند می‌زد. می‌خواست دوباره ببیندم و من دست و پایم را گم کرده بودم و دودل بودم که سیگار بکشم یا نه، بازویش را بگیرم یا نه.

-صفحه ۱۵۰-
 
امضا : Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #693
هنوز از نگاه کردن به او شرم داشتند اما با این‌همه وجودشان از احساس به او پر بود.

-
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #694
تاد کرخت و بی‌حس نشسته بود و چشمانش را به زمین دوخته بود.
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #695
احساس مردی را داشت که پای چوبه‌ی دار می‌رود.
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #696
صبح روز بعد، صبحی سرد و غم‌انگیز بود.
یک روز زمستانیِ غم‌بار با تندبادهای تلخ و تند و سوزناک.
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #697
ناکس گفت: «تو که جدی فکر نمی‌کنی کار پدرش...»
تاد فریاد کشید: «نه با اسلحه! خدا لعنتش کنه. حتی اگه اون ماشه رو هم نکشیده باشه، باز هم خودش اون رو کشت...»
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #698
«گاه او به من کفایت می کرد برای سرمستی وصف ناپذیرم اگر چشمان عالمی حتی نسبت به من کور می شد.»
سلوک /محمود دولت آبادی
 
امضا : اِنزوا؛

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #699
«چیز اشتیاق‌برانگیزی وجود نداشت. اشتیاق یا در همان فراق نهفته بود یا وجود نداشت. اشتیاق یا در همان نگاه اول نهفته بود یا اصلاً وجود نداشت. اشتیاق یا شعور بی‌واسطه‌ی رابطه بود یا اینکه اصلا هیچ چیز نبود.»
عاشق /مارگریت دوراس
 
امضا : اِنزوا؛

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,483
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #700
«از نیازهای دوران کودکی هیچ نیازی را سراغ ندارم که مانند نیاز به محافظت از سوی پدر نیرومند باشد.»
تمدن و ملامت های آن /فروید
 
امضا : اِنزوا؛

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا