متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

تفسیر شعر تفسیر غزل ۱۲ حافظ شیرازی

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 132
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبِ‌روی خوبی از چاه زَنَخدان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گل دسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
دل خرابی می‌کند، دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند، قربان شما
میکند حافظ دعایی، بشنو، آمینی بگو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبِ‌روی خوبی از چاه زَنَخدان شما

ای کسی که ماه ِ حُسن و زیبایی، فروغ و روشنی و پرتو ِ خود را از چهره‌یِ تابان ِ شما می‌گیرد و آبرو و اعتبار و ارج و قدر ِ خوبی، از چاه ِ زنخدان ِ شما است. آب ِ رو، جدا از معنای اعتبار و شرف و سرافرازی و عِرض و قدر، آبی است که بر روی است. و آب را از چاه در می‌آوردند. و به این تعبیر، چاه ِ زنخ‌دان، تناسبی با آب می‌یابد. یعنی اگر خوبی، آبی بر رویِ خود داشته باشد، آن آب ِ رو را از گودی ِ چانه‌یِ شما که مانند ِ چاه است، استخراج کرده است.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟

این جان ِ من که بر لبم رسیده است، قصد دارد که تو را ببیند. دستور ِ شما چیست؟ باز گردد؟ یا برآید؟ در نگاه ِ اول به نظر ِ من می‌آمد که جان بر لب رسیدن و جان ِ بر لب آمده کنایه از سختی و تحمّل ِ رنج ِ بسیار و به ستوه آمدن و طاقت از دست دادن از بابت ِ این تحمّل ِ سختی و رنج است. و تصویری که بود، مشقّت و سختی ِ بسیار ِ شاعر در راه ِ رسیدن به دیدار و وصال ِ معشوق بود که در میانه‌یِ راه از او کسب ِ تکلیف می‌کند که چه کنم؟ بازگردم یا به سویِ تو بیایم؟ دیگر این است که این جان است که عزم ِ دیدار دارد. نه خود ِ شاعر! و این جان، جانی است که بر لب آمده. یعنی جان در حال ِ احتضار و مُشرِف بر مرگ است. در این تصویر، بازگشتن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما

مستان هم در مَجاز اشاره به چشمان ِ یار است و هم در معنایِ واقعی، کسانی که م**س.ت اند. در این حالت، مستان ِ شما می‌تواند کسانی باشند که از چشمان ِ شما یا عشق ِ شما م**س.ت شده‌اند. دور ِ نرگس هم می‌تواند زمانه و دوره‌ئی باشد که نرگس می‌شکفد. اگر نرگس را استعاره از چشم ِ یار بگیریم، دور ِ نرگس می‌تواند پیرامون و گِرداگِرد ِ چشم باشد. هم‌چنین به دور ِ نرگس می‌تواند گردیدن و چرخیدن ِ عاشق به گِرد ِ چشم ِ یار باشد. مستوری، هم به معنایِ پارسایی و زهد و عفت آمده و هم پوشیدگی و در پرده نشستن. مستوری فروختن در معنایِ نخست می‌شود متکبّرانه پارسائی و عفت ِ خود را به رخ ِ کسی کشیدن. نوعی نشان دادن ِ چیزی است که دارند، با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما

شاعر در این بیت، بخت ِ خود را خواب‌آلود دانسته و انتظار دارد که بخت ِ او بیدار شود. یک راه برایِ بیدار کردن ِ کسی که خوابیده‌است، این است که چند چکّه آب بر روی و حوالی ِ چشم ِ او بزنند. و امید دارد که رویِ درخشان ِ شاعر، که بر وی افتاده است، به سان ِ قطره‌هایِ آبی که بر صورت ِ شخصی خواب‌آلود می‌چکد، بخت ِ او را بیدار کند. انگاری که رویِ رخشان ِ یار، بر چشم ِ شاعر، آبی زده‌است.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
با صبا همراه بفرست از رخت گل دسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

انگاری رخ ِ یار به بوستانی تشبیه شده و شاعر از یار می‌خواهد که هنگامی که باد ِ صبا می‌وزد، گل‌دسته‌ئی از این بوستان ِ رخ‌اش همراه ِ این باد کُند و به سمت ِ شاعر بفرستد. به این امید که از خاک ِ بوستان ِ شما بویی بشنویم. خاک ِ بوستان، می‌تواند حسّ ِ دوری از وطن هم باشد. بو به معنایِ اثر و نشان از چیزی هم هست. مانند ِ اصطلاح ِ «از انسانیت بویی نبرده»! گل‌دسته، هدیه فرستادن را هم به یاد می‌آورَد.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما

ای ساقیان ِ بزم ِ جم! الهی که عمر و مراد داشته باشید. اگرچه که جام ِ ما به دوران ِ ما از می پر نشد! می‌توان گفت که ساقیان ِ بزم ِ جم، اشاره به خود ِ جم ِ باستانی باشد خاصه آن که در مصراع ِ دوّم گفته که جام ِ ما به دوران ِ شما از می پُر نشد. اما در مصراع ِ نخست، برایِ این ساقیان، آرزویِ عمر و مراد کرده. و این، بیش‌تر به ذهن ِ من می‌آورد که این ساقیان زنده اند. می‌مانَد واژه‌یِ دوران که به معنایِ روزگار و عهد و زمان است. کسی که زنده است، دوران ِ او هنوز باقی است. و این عبارت که گرچه به دوران ِ شما جام ِ ما پر می نشد، برایِ شخص یا بزمی که معاصر است، دور از ذهن می‌نماید. مگر این که دوران را شکلی از «بزم ِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
دل خرابی می‌کند، دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

دل، بی‌تابی و ناشکیبی می‌کُنَد و حال و روز ِ خوبی ندارد. ای دوستان! به شما پناه می‌برم! شما را سوگند می‌دهم که دل‌دار را از این حال ِ خراب ِ دل ِ من آگاه کنید و به اطلاع ِ او برسانید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما

به شکل ِ حسرت یا آرزو عنوان می‌کند: چه زمانی این هدف و مقصود حاصل می‌شود و میسّر می‌شود که خیال و افکار ِ ما به دست ِ زلف ِ پریشان و در هم بر هم ِ شما آسوده و راحت شود. خاطر و اندیشه‌یِ شاعر پریشان است. و شاعر می‌خواهد که با قرین شدن با زلف ِ پریشان ِ محبوب، به آسودگی و جمعیّت برسد. هم‌دستان شوند را می‌توان دو هم‌دست در نظر گرفت. دو رفیق که با هم متّفق شده‌اند. تصویر ِ من، دو شخص که دست در دست ِ هم گذاشته‌اند. انگاری خاطر ِ شاعر، دست در زلف ِ پریشان ِ یار کرده و مجموع و آسوده‌است.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند، قربان شما

وقتی که بر ما می‌گذری، دامن ِ خودت را بالاتر بگیر تا به خاک و خون آلوده نشود. چون که در این راه، بسیاری کشته شده‌اند. قربان ِ شما. قربان را در هر یک از معناهایی که از لغت‌نامه‌ها آوردم می‌توان به کار برد. در معنایِ ندیم ِ شاه، می‌توان این معنا را گرفت که ندیمان و نزدیکان ِ بسیاری که داشتی در این راه کشته شده‌اند. این راه می‌تواند راهی باشد که یار به سویِ شاعر می‌آید تا بر او بگذرد، می‌تواند همان راهی باشد که برای نزدیکی و قِربان و ندیمی ِ شاه می‌بایست پیمود تا به آن مرتبت رسید. قربان به معنایِ تیردان و کمان‌دان و ترکش هم می‌تواند این تصویر را در ذهن بیاورد که انگاری خود ِ یار، آن اشخاص را کُشته و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn
عقب
بالا