متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر خاطرات دفتر خاطرات حصار آبی | اختصاصی انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ANAM CARA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 203
  • کاربران تگ شده هیچ

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,307
پسندها
25,038
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #11
خلاصه که یمدت بعد دیدم، نه فایده نداره، شمع دود می‌کنه و نورش زرده، چشممو اذیت می‌کنه و اینا، چراغ مطالعه خریدم.
این دیگه عالی‌ بود، راحت تا خود صبح بیدار بودم.

شجاعت نداشتم نوشته‌هامو به کسی نشون بدم ولی یه روز مامانم کلی درمورد اینکه نویسنده‌ها کین و چقدر خوبه که ادم ازین استعدادا داشته باشه گفت و دیدم هر جا می‌شینه درمورد استعداد ذاتیم تو نوشتن میگه منم شجاعت گرفتم و شروع کردم خوندنشون. با صدای بلند فک کنم اول برای خواهرم خوندم، قبلشم قسمش دادم نه نگام کنه نه بخنده:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: بعد دیگه روم باز شد و راحت شدم. یه ایده توپم داشتم و کاملشم کردم و یکی از خفن‌ترین چیزایی بود که تا الان نوشتم ولی دادم یکی برد بخونتش و بعد گمش کرد. الان فقط یه سری کلیاتشو یادمه.
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,307
پسندها
25,038
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #12
موقعی که یکی برایم بماند رو می‌نوشتم تو یه حالت روحی خاصی بودم، همون حسایی که میگه من تنهام و هیچکی دوسم نداره. شخصیت پرینازم خیلی بهم نزدیک بود. خودم اصلا این داستان وو دوست نداشتم.
بعد ازدواجم نشستم پیش خواهرم و گفتم چقدر دوست دارم بنویسم ولی نم چطوری پخشش کنم، این همه نویسنده هم که کتاباشون پی.دی.اف شده چطوری انجام میدن؟ بعد خواهرم گفت برو سرچ کن بفهم. منم رفتم سرچ کردم. ازاونجا که وب گرد خوبی بودم. تو ده دقیقه فهمیدم چی به چیه. فقط نفهمیدم چرا زودتر به ذهن خودم نرسید.:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: چه روزها که غصه خورده بودم.
خلاصه من یه انجمن رو می‌شناختم ولی اونموقع متاسفانه سایتش پلمپ بود دیگه نمی‌دونم الانم هست یا نه. یهو چشمم خورد به یک رمان و درموردش یکم سرچ کردم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,307
پسندها
25,038
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #13
نظرات سایت متعجبم کرد، اینقدر خواننده‌ها دوسش داشتن که اشکمو دراورد و الان بنظرم واقعا بهترینه و حیف بود اون اوایل دوسش نداشتم.
بعد رفتم سر وقت تکیه گاه(سروپناه) تو دفترم اسمش اینه. گل سرسبدمه، خیلی دوسش داشتم. این از اون داستانای موردعلاقمه که درمورد عشق بین برادراس. از همون بچگی و بقول خودمون صفرم شروع میشد که دیگه نورعلی‌نور بود. فکر کردم که خم و چم کار رو بلد شدم واسه همین کلیدش زدم و تا الان درگیرشم بخاطر ترجمه‌ها و یه سری اطلاعات ناقصم مجبور به ویرایش شدم.
دادم واسه تگ و با اینکه اونام با آسفالت یکیم کردن ولی با امید پیش رفتم و برگشتم تا ویرایشش کنم چون دلم نیومد ولش کنم.
کلا داستانای من به دو دسته تقسیم میشن
یک: فانتزی
دو: اونا که درمورد روابط شدید و وابستگی‌های خانوادگین و از صفر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,307
پسندها
25,038
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #14
خب گفتم خجالت می‌کشیدم به بقیه کارامو نشون بدم ولی بعد روم باز شد، اول مامانم بعد خواهرم و بعد تک‌تک خانمای فامیل باید هر روز واسم وقت می‌ذاشتن تا پارتای آپدیت شدمو گوش بدن:face-with-tears-of-joy::458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: عادت بدی بود ولی خب اینجوری نظر زورکی می‌گرفتمو می‌فهمیدم خوب نوشتم یا نه، اون اعتماد به نفسه هم از اینجا می‌اومد:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::face-with-tears-of-joy:
تازه سرشون منت می‌ذاشتم که آره بعدا که مشهور شدم برید پز بدید ما این داستانو از زبون خود نویسنده‌ش داغ‌داغ شنیدیم:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::face-with-tears-of-joy:
حالا که فکرشو می‌کنم دلم واسشون می‌سوزه، طفلکیا نمی‌تونستن از زیرش در برن.
البته برا راضی کردنشون،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,307
پسندها
25,038
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #15
این عادت بد ترک نشد فقط الان به یه نفر محدود شده.
به کمک خواهرم ایده سه جلد زمزمه‌ها رو دادم و کلیدش زدم. همزمان با سرو پناه شروع شدن و تموم شدن. اونا دیگه واقعا به پیشرفت قلمم کمک کردن. خواننده‌های عزیزی که باهام همراه شدن و کلی نقدو نظر سازنده دادن و منتقدین عزیزم که کلی راهنماییم کردن.
یه نکته درمورد اسم زمزمه بگم. این اسم از بازی اژدها اومد یه مرحله بود اسمش سنگستان بود، یکم بازی با کلمات کردم تا شد این.:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::face-with-tears-of-joy:
 
امضا : حصار آبی

موضوعات مشابه

عقب
بالا