- ارسالیها
- 10,307
- پسندها
- 25,038
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- مدیر
- #11
خلاصه که یمدت بعد دیدم، نه فایده نداره، شمع دود میکنه و نورش زرده، چشممو اذیت میکنه و اینا، چراغ مطالعه خریدم.
این دیگه عالی بود، راحت تا خود صبح بیدار بودم.
شجاعت نداشتم نوشتههامو به کسی نشون بدم ولی یه روز مامانم کلی درمورد اینکه نویسندهها کین و چقدر خوبه که ادم ازین استعدادا داشته باشه گفت و دیدم هر جا میشینه درمورد استعداد ذاتیم تو نوشتن میگه منم شجاعت گرفتم و شروع کردم خوندنشون. با صدای بلند فک کنم اول برای خواهرم خوندم، قبلشم قسمش دادم نه نگام کنه نه بخنده بعد دیگه روم باز شد و راحت شدم. یه ایده توپم داشتم و کاملشم کردم و یکی از خفنترین چیزایی بود که تا الان نوشتم ولی دادم یکی برد بخونتش و بعد گمش کرد. الان فقط یه سری کلیاتشو یادمه.
این دیگه عالی بود، راحت تا خود صبح بیدار بودم.
شجاعت نداشتم نوشتههامو به کسی نشون بدم ولی یه روز مامانم کلی درمورد اینکه نویسندهها کین و چقدر خوبه که ادم ازین استعدادا داشته باشه گفت و دیدم هر جا میشینه درمورد استعداد ذاتیم تو نوشتن میگه منم شجاعت گرفتم و شروع کردم خوندنشون. با صدای بلند فک کنم اول برای خواهرم خوندم، قبلشم قسمش دادم نه نگام کنه نه بخنده بعد دیگه روم باز شد و راحت شدم. یه ایده توپم داشتم و کاملشم کردم و یکی از خفنترین چیزایی بود که تا الان نوشتم ولی دادم یکی برد بخونتش و بعد گمش کرد. الان فقط یه سری کلیاتشو یادمه.