متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار شده تاحالا توی یه جمع...

  • نویسنده موضوع فندق
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 623
  • کاربران تگ شده هیچ

گل گیسو

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
84
پسندها
790
امتیازها
4,013
مدال‌ها
6
  • #11
اره خیلی شده :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : گل گیسو

•HOORYA•

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
923
پسندها
17,166
امتیازها
37,073
مدال‌ها
24
  • #12
اره
 
امضا : •HOORYA•

N a d i y a

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
508
پسندها
11,738
امتیازها
28,173
مدال‌ها
18
  • #13
بعضی وقتا نه همیشه
 
امضا : N a d i y a

Astoria

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
151
پسندها
2,205
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #14
یادش بخیر :/
کلاس شیشم بودم
دیروزش معلممون گفته بود فردا تو سالن اجتماعات جلسه داریم شمام بیاین
سالن اجتماعات ما در کمال تعجب موکت شده :/
فرداش همون روز رفتم دیدم هیچکی تو سالن اجتماعات نیست
مثل قهرمانا رفتم در کلاسو وا کردم گفتم بچه ها همگی جمیعا سالن اجتماعات :/
یهو یه سکوت مرگباری حاکم شد:/ همه همونجوری سر جاشون میخکوب شده بودن نگامون میکردن :/
منم خشکم زده بود:/
یهو بچه قلدر کلاسمون گفت: زنگ سوم باید بریم :/








خنده هاشونو هیچوقت فراموش نمیکنم :/
 
امضا : Astoria

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • #15
آره... زیاد =|
 
امضا : Violinist cat❁

گوربائیل

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,322
پسندها
21,126
امتیازها
42,073
مدال‌ها
25
  • #16
اره
 
امضا : گوربائیل

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,710
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #17
اره
 
امضا : فلورا.

مارینا آروین

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
1,940
امتیازها
12,213
مدال‌ها
9
  • #18
تو کلاس کلا بچه ها+خودم درحال پخش پیام بازرگانی هستیم
 
امضا : مارینا آروین

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,925
پسندها
22,928
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • #19
بارها پیش اومده
 
امضا : AROHI

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #20
بله یکبار یه بحث جدی تو خونه داشتیم همه نگران یه موضوعی بودیم
یهو برادر زاده اومد بلند بلند گفت مامان مامان..... چیز دارم
بی اختیار یهو جو از اون حالت جدی برگشت همه زدن زیر خنده :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : m.sina

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
36
بازدیدها
944
پاسخ‌ها
13
بازدیدها
443

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا