- تاریخ ثبتنام
- 31/7/24
- ارسالیها
- 628
- پسندها
- 1,504
- امتیازها
- 10,973
- مدالها
- 11
- سن
- 17
سطح
10
- نویسنده موضوع
- #11
- فرزانه، میگم که هیما قراره زن آرمان ریاحی بشه، همونی که خیلی پولدار و مشهوره. تازه مدلینگ هم هست. (این شخص واقعی نیست)
با این حرفشان، مرا کنجکاو به شنیدن کردند. دوست نداشتم فالگوش بایستم؛ ولی کنجکاوی مرا وادار به انجام چنین کار اشتباهی میکرد.
عمه فرزانه: آره بابا، پسره خیلی مرد خوبیه. هیما و آرمان هم خیلی اخلاقشون به همدیگه میخوره؛ حتی قیافههاشون. تازه ناصر میخواد دخترش رو بلااجبار به خاطر بدهیهاش به آرمان بده. آخه میدونی که چقدر پول از آرمان گرفته.
سؤالی در ذهنام خطور کرد که آنها چگونه در اینباره فهمیدهاند؟
به ادامهی حرفشان گوش سپردم.
- مریم مگه خودت نگفتی که نسرین یهو از دهنش پریده بود.
دستهایم ناگهان مُشت شد. مادرم چرا هرچه که در زندگیمان بود را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.