شب نشینی شب‌نشینی با نویسنده‌ی افتخاری انجمن غزل نارویی | ویژه برنامه نوروزی انجمن یک‌ رمان

  • نویسنده موضوع Armita.sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 215
  • کاربران تگ شده هیچ

Armita.sh

سرپرست کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,547
پسندها
21,197
امتیازها
48,373
مدال‌ها
44
سطح
32
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
3B7F7BA0-826F-4A5C-9537-10DB53D84208.png
کم کم روز داشت تمام می‌شد، طوری که انگار روی هر تکه ابر، یک ملاقه سوپ گوجه ریخته بودند. ابرهای نارنجی و کثیف برای فردا باید حسابی شسته می‌شدند؛ به همین دلیل، خورشید وسایلش را جمع کرد و غزل خداحافظی‌اش را خواند. می‌بایست به نظافت ابرها برای طلوع فردا رسیدگی می‌کرد.
روی زمین هم زندگی جریان داشت، درست مثل آسمانی که پر شده بود از کلبه‌های ابری و کوچک!
یکی از آن زندگی‌ها، زندگی افرادِ محله کوچکی در ایالاتی از سرزمین‌های غربی نقشه جهان، به نام «پارکر» بود. محلی که در آن سال، « 1998میلادی» مثل سال‌های گذشته، هر روز یک روتین بی‌هیجان را در حلق مردمش فرو می‌کرد. حتی بردن نام پارکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Armita.sh

سرپرست کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,547
پسندها
21,197
امتیازها
48,373
مدال‌ها
44
سطح
32
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
1- روزهایی که کتاب یا کارتان چاپ شد، جشن امضا داشتید. چه لحظات بامزه یا عجیب و غریبی در جشن امضای کتابتان اتفاق افتاد؟
من مشهد زندگی می‌کنم و برای نمایشگاه کتاب باید می‌رفتم تهران.
از چند هفته قبل یه سری عروسک از شخصیت‌های داستان آماده کرده بودم؛ حدود صدتا! و سعی داشتم گیفت‌هایی رو آماده کنم که همراه کتاب، به مخاطب‌ها تقدیم کنم.
به همراه اون صدتا گیفت، چمدونم رو بستم و بلیط اتوبوس خریدم برای تهران، چون به قطار نرسیدم.
این اولین و آخرین تجربه تکی سفر من تا به الان بود. بابام مخالفت شدید می‌کرد برای اینکه من بخوام تنهایی برم تهران، و خب حق همداشت. کی اجازه میده یه دختر ۱۸ ساله تنهایی بره سفر؟
اما خب من قرار بود برم خونه فامیل تهرانیمون و از اون‌جا،...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا