• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ردی از بغض | ندای.ی.م کاربر انجمن یک رمان

neda.y.y.m

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/4/25
ارسالی‌ها
2
پسندها
12
امتیازها
30
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
ردی از بغض
نام نویسنده:
ندا.ی.ی.م
ژانر رمان:
#عاشقانه #اجتماعی #روان‌شناختی
کد رمان: 5844
ناظر: Taraneh.j Taraneh.j


خلاصه:
گاهی پشت یه لبخند آروم، دنیایی از درد و خاطره خوابیده. دختر قصه‌ی ما، با گذشته‌ای که هیچ‌وقت از ذهنش پاک نمی‌شه، تصمیم می‌گیره قوی‌تر از زخماش زندگی کنه. از دل یه روستای کوچیک، می‌رسه به شیراز، به دانشگاه، به یه زندگی جدید... اما همه‌چی اون‌قدرا ساده پیش نمی‌ره. یه دیدار اتفاقی تو مطب دندون‌پزشکی، یه نگاه، یه حس ناخواسته، سرنوشت رو ورق می‌زنه. پسری که عاشق میشه، دختری که از عشق فراریه... و رازی که اگه فاش شه، می‌تونه همه‌چی رو نابود کنه.
اما این قصه فقط درباره عشق نیست؛ درباره قوی بودنه، ادامه دادنه، جنگیدن برای آرامشه...
خب
سخن نویسنده:
این داستان نه فقط درباره عشق، بلکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

AROOS MORDE

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
2,062
پسندها
23,846
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
سن
22
سطح
30
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AROOS MORDE

neda.y.y.m

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/4/25
ارسالی‌ها
2
پسندها
12
امتیازها
30
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
صدای استاد بیشتر شبیه لالایی بود تا تدریس! داشت از «سهراب سپهری» می‌گفت، ولی من فقط زل زده بودم به عقربه‌های ساعت که چرا اینقد کند می‌گذره. هلیا که همیشه پایه‌ی شیطنت بود، یه تیکه کاغذ کند و آروم سمت من هل داد. روش نوشته بود: «اگه بگم کلاسو بزنی بریم کافه، چیکار می‌کنی؟» یه لبخند نصفه زدم، زیرش نوشتم: «اول استادو بندازیم بیرون، بعد پایه‌م!» اونم پوزخند زد و تظاهر کرد داره با دقت جزوه می‌نویسه! استاد خسته نباشی بلندی گفت و کلاس تمام شد. کیفمو بستم و آروم گفتم:
- بالاخره نجات پیدا کردیم...
هلیا با خنده گفت:
- تو انگار تو سلول انفرادی بودی!
- آخه ساعت هشت صبح، با صدای خواب‌آلود درباره‌ی مرگ و فروغ... خودمم دلم خواست بمیرم!
پله‌ها رو با هم اومدیم پایین. من باید می‌رفتم سر کار، هلیا اصرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Disbelief
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 0, مهمان: 2)

عقب
بالا