- تاریخ ثبتنام
- 28/7/23
- ارسالیها
- 861
- پسندها
- 5,762
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 20
- سن
- 24
سطح
14
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #11
***
«سِرسی جونز»
روی مبل نشسته و خیره به نقطهای نامعلومم. ذهنم تهی از هر اندیشهی واضحی! نمیدانم چگونه؛ اما شرایط چرخیده است و من در بین یک زندگی جدید و کسل کننده گیر افتادهام. از اینکه ناچارم از این به بعد برای آزادیام دست نشاندهی کارآگاه باشم بیزارم. کار و زندگیام پیش از پیدا شدن سروکلهاش در خانهام، عالی بود. در بین سارقان یکی از نامدارترینها بودم و حالا از این لحظه به بعد باید چشم و گوش کارآگاه سایلس شوم، آه چه کار مزخرفی! حوصلهام از حالا دارد سر میرود. کارآگاه سایلس به منِ بخت برگشته دستور داده بود که تا اطلاعش در خانه بمانم. کاش میشد کاری کنم که کارآگاه هم از کار بیکار شود و در خانهاش بنشیند مگس بپراند! بعد شاید بتواند درکم کند. آه کاش به این شهر نیامده بودم.
روزی که...
«سِرسی جونز»
روی مبل نشسته و خیره به نقطهای نامعلومم. ذهنم تهی از هر اندیشهی واضحی! نمیدانم چگونه؛ اما شرایط چرخیده است و من در بین یک زندگی جدید و کسل کننده گیر افتادهام. از اینکه ناچارم از این به بعد برای آزادیام دست نشاندهی کارآگاه باشم بیزارم. کار و زندگیام پیش از پیدا شدن سروکلهاش در خانهام، عالی بود. در بین سارقان یکی از نامدارترینها بودم و حالا از این لحظه به بعد باید چشم و گوش کارآگاه سایلس شوم، آه چه کار مزخرفی! حوصلهام از حالا دارد سر میرود. کارآگاه سایلس به منِ بخت برگشته دستور داده بود که تا اطلاعش در خانه بمانم. کاش میشد کاری کنم که کارآگاه هم از کار بیکار شود و در خانهاش بنشیند مگس بپراند! بعد شاید بتواند درکم کند. آه کاش به این شهر نیامده بودم.
روزی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.