- تاریخ ثبتنام
- 18/9/17
- ارسالیها
- 163
- پسندها
- 1,743
- امتیازها
- 9,763
- مدالها
- 15
- سن
- 24
سطح
11
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
- ببینید آقای کارآگاه، من قبلاً دزدی کردم، درسته… اما توبه کردم و برگشتم. حالا اگه میخواید بهخاطر سوابقم منو قضاوت بکنید، دیگه نیازی نمیبینم بشینم اینجا به شما توضیح بدم.
جی آر سریع و با صدایی محکم، اما بیخشونت، از جای خود بلند شد. او نه تنها به عنوان یک پلیس، بلکه به عنوان کسی که زخمهای توبهکاری را میفهمد، گفت:
- پدر، لطفاً آروم باشید. منظور بدی نداشتم. اما پلیس بودن به من یاد داده که به همه چیز و همه کس شک کنم، تا وقتی خلافش ثابت بشه.
پدر روحانی نگاهی تند و پر از دلخوری به او انداخت. چشمانش کمی برق افتاده بود، شاید از بغض یا از خشم فروخورده. لبهایش را روی هم فشرد، سپس بیهیچ کلامی سر تکان داد. قدمی عقب رفت، در چوبی دفتر را با حرکتی تند باز کرد و بیآنکه پشت سرش را نگاه کند،...
جی آر سریع و با صدایی محکم، اما بیخشونت، از جای خود بلند شد. او نه تنها به عنوان یک پلیس، بلکه به عنوان کسی که زخمهای توبهکاری را میفهمد، گفت:
- پدر، لطفاً آروم باشید. منظور بدی نداشتم. اما پلیس بودن به من یاد داده که به همه چیز و همه کس شک کنم، تا وقتی خلافش ثابت بشه.
پدر روحانی نگاهی تند و پر از دلخوری به او انداخت. چشمانش کمی برق افتاده بود، شاید از بغض یا از خشم فروخورده. لبهایش را روی هم فشرد، سپس بیهیچ کلامی سر تکان داد. قدمی عقب رفت، در چوبی دفتر را با حرکتی تند باز کرد و بیآنکه پشت سرش را نگاه کند،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش