- تاریخ ثبتنام
- 30/6/25
- ارسالیها
- 22
- پسندها
- 183
- امتیازها
- 490
- مدالها
- 1
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #11
- مامانم من هیچ کار اشتباهی...نکرده مامان منو اذیت...نکن.
با این حرفم، ارباب تکخندی کرد و با وحشیگری بازوی من را بین انگشتانش فشرد .
مادرم مرا از پشت گرفته بود، اما زور مادرم به ارباب نرسید و ارباب من را به گوشهای پرت کرد و لگد محکمی به شکمم زد که از درد جیغی کشیدم و مادرم نیز جیغ بلندی کشید و پاهای ارباب را گرفت و با گریه و زاری گفت:
- ولش كن كثا**فت، ولش کن.
ارباب صورتش را برگرداند و از یقه مادرم گرفت که جیغ و فریاد مادرم بیشتر شد.
دیگر توانی در این جثه کوچکم نمانده بود. نفس نفس میزدم.
فقط رو به ارباب زجه میزدم و یک حرف را میزدم:
- مامانم رو ول کن.
اما انگار گوشهای ارباب کر بود و صدای ما را نمیشنید. ارباب بیرحمانه مادرم را روی زمین کشید و به سمت اتاقش برد. اما من نباید اجازه...
با این حرفم، ارباب تکخندی کرد و با وحشیگری بازوی من را بین انگشتانش فشرد .
مادرم مرا از پشت گرفته بود، اما زور مادرم به ارباب نرسید و ارباب من را به گوشهای پرت کرد و لگد محکمی به شکمم زد که از درد جیغی کشیدم و مادرم نیز جیغ بلندی کشید و پاهای ارباب را گرفت و با گریه و زاری گفت:
- ولش كن كثا**فت، ولش کن.
ارباب صورتش را برگرداند و از یقه مادرم گرفت که جیغ و فریاد مادرم بیشتر شد.
دیگر توانی در این جثه کوچکم نمانده بود. نفس نفس میزدم.
فقط رو به ارباب زجه میزدم و یک حرف را میزدم:
- مامانم رو ول کن.
اما انگار گوشهای ارباب کر بود و صدای ما را نمیشنید. ارباب بیرحمانه مادرم را روی زمین کشید و به سمت اتاقش برد. اما من نباید اجازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر