• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان گری هالو | معصومه بهرامی فرد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع the_speak
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 366
  • کاربران تگ شده هیچ

the_speak

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/25
ارسالی‌ها
22
پسندها
56
امتیازها
90
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
پارت۱۹

دانیل در میان تاریکی خانه‌ی شماره ۹۴ ایستاده بود. صدای شهر از همه‌جا می‌آمد، مثل زمزمه‌ای بی‌پایان:
— انتخاب کن، دانیل... یا من، یا خودت.

امیلیا با چهره‌ای محو در برابرش ظاهر شد. نگاهش پر از التماس بود.
— اگر می‌خوای منو پیدا کنی، باید خودتو گم کنی...

دانیل نفس عمیقی کشید. ذهنش پر از خاطرات جعلی بود؛ جشن‌هایی که هرگز نبودند، قتل‌هایی که هرگز مرتکب نشده بود، زندگی‌هایی که هرگز نداشت. همه مثل زنجیر دورش پیچیده بودند.

او به آرامی زمزمه کرد:
— پس بذار همه‌چیز پاک بشه...

دیوارها لرزیدند. نورها خاموش و روشن شدند. و ناگهان، سیلابی از تصاویر به ذهنش هجوم آورد. اما این بار، نه برای اضافه شدن، بلکه برای پاک شدن. خاطرات یکی‌یکی محو شدند: چهره‌ی دوستان ناشناس، جشن‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] حافظ

the_speak

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/25
ارسالی‌ها
22
پسندها
56
امتیازها
90
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
پارت ۲۰

دانیل چشمانش را باز کرد. دیگر خبری از خانه‌ی شماره ۹۴ نبود، نه از مه، نه از زمزمه‌های شهر. او روی نیمکتی در شهری ناشناس نشسته بود؛ خیابان‌ها روشن، مردم عادی در رفت‌وآمد، هیچ‌چیز غیرطبیعی به نظر نمی‌رسید.

اما وقتی دستش را در جیب برد، چیزی سرد و زنگ‌زده لمس کرد: کلید خانه‌ی شماره ۹۴.

قلبش تند زد. صدای آرامی از دوردست، مثل مهی که دوباره نزدیک می‌شود، در گوشش پیچید:
— خوش آمدی دوباره، دانیل...

او به کلید خیره شد. لبخندی محو روی لبش نشست، اما چشمانش پر از ترس بود. می‌دانست گری‌هالو هرگز تمام نمی‌شود. شهر همیشه راهی برای بازگشت پیدا می‌کند.

چراغ‌های خیابان ناگهان لرزیدند. و در همان لحظه، دانیل فهمید: فرار از گری‌هالو یعنی فرار از خودش... و هیچ‌کس نمی‌تواند از خودش فرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • sparkle
واکنش‌ها[ی پسندها] حافظ

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا