• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سلطنتی‌ مرگبار | روناک بختاور کاربر انجمن یک رمان

آلفای نقره ای

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
8/11/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
12
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
سلطنتی‌ مرگبار
نام نویسنده:
آلفای نقره ای(روناک‌ بختاور)
ژانر رمان:
فانتزی

ناظر : FROSTBITE FROSTBITE
کد : 5716


خلاصه:

سلنا دومین آلفای مادیان که به دلیل داشتن ژن برتر بعد از مرگ نامنصفانه‌ی پدرش، به دنبال تاج و تختی که از آلفا آلندیل برجای مانده است می‌رود؛ تا سلطنت خود را از دشمنان دیرینه‌اش یعنی "خون‌آشام‌ها" پس بگیرد. این گرگ جوان برای به قدرت رسیدن وارد بازی خطرناک و سرنوشت سازی می‌شود، که در آن از حقایق زیادی پرده برداشته می‌شود. مادر از خود راضی سلنا با دسیسه چینی و اتحاد با مُرتد سیاه و جادوگرانش موفق به طلسم کردن سلنا می‌شود. اما راه شکست این طلسم چیست؟! سوال بی‌جوابی که در صندوقچه‌ی افکار باقی مانده است و لایه‌های غبار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

asalezazi

مدیر تالار ویرایش + مدیر آزمایشی تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
180
پسندها
1,787
امتیازها
9,833
مدال‌ها
15
سن
24
سطح
11
 
  • مدیر
  • #2

IMG_20250501_184704_079 (2) (1).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : asalezazi

آلفای نقره ای

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
8/11/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
12
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:

آن گــــاه که گـــرگ باز می‌گـــردد
آســــمـــان نعره خــــواهد زد
تمســـــاح‌ها زار می‌زننــــــد
و آتشی که اقــــیانـــوس‌ها را زنده به گور می‌کنـــــد
حکــــایتی است جــــــاودانه
دریغا که مــــوجــــودی برای تعـــــریف کردن نخــــواهد ماند...

سخنی از زبان نویسنده:
- خواننده‌ی عزیز حال که این کتاب را می‌خوانی با زندگیِ خود معامله‌‌ای انجام داده‌ای. پس بسیار مراقب باش زیرا لازم به ذکر است که با خواندن این کتاب اطلاعاتی در اختیار تو قرار می‌گیرد که اگر در اختیار فرد نامناسبی قرار گیرد موجب نابودیِ دنیایی موازی و موجودات اسرارآمیز آن خواهد شد.

«توجه»
- تمامی شخصیت‌ها و وقایع زاده‌ ذهن نویسنده بوده و هیچ واقعه‌ تاریخی را اثبات نمی‌کند.​
 

آلفای نقره ای

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
8/11/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
12
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
«فصل اول»

(Dark Forest قلمروی گرگ‌های غربی)

با سرعت از بین درختچه‌های انبوهِ اُکالیپتوس که در جای-جای جنگل درهم تنیده بودن گذشتم؛ مه‌‌ای سفید رنگ تمام فضا رو پوشونده بود و دیدن اطراف رو مشکل کرده بود. به سختی خودم رو به جاده‌ای که در اون نزدیکی بود رسوندم. جاده‌ای که از دو طرف خم شدگی درختان بلند و قدیمی، تونلی رو به وجود آورده بودن، تونلی سرد و تاریک که به زحمت با روزنه‌های از نور ماه که از بین شاخه‌های درختان عبور می‌کرد، روشن شده بود. کمی ایستادم تا نفسی تازه کنم، از بین فضای خالی که به چشمم خورد به آسمون خیره شدم. ابرها داشتن کنار می‌رفتن و قرص ماه می‌تونست خودش رو در دل سیاه و سرد این آسمون به نمایش بگذاره و نورش رو بر تن همه به رقصِ دربیاره. وقتم رو به اتمام بود و هرچه سریع‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

آلفای نقره ای

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
8/11/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
12
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
با احتیاط به داخل اتاق قدم برداشتم. روی تخت دراز کشیدم و از دردی که داشت هر لحظه تجدید قوا می‌کرد، به خودم پیچیدم. رو تختی رو بین پنجه‌هام گرفتم و بین انگشت‌های ظریفم مچاله‌اش کردم. فریادی از ته حلق بیرون فرستادم، احساس می‌کردم که استخون‌هام به هم می‌کوبیدن و هر حرکت، فریادی از درونم آزاد می‌کرد. دردم هر لحظه بیشتر می‌شد و مدام لعنتی به این ماه کامل می‌فرستادم! فریادی از شدت درد کشیدم و بالشت کنارم رو روی زمین پرت کردم. احساس خفگی می‌کردم، انگار کسی جلوی نفس کشیدنم رو گرفته بود. انگشت‌های ظریفم رو مانند حصاری دور گردن باریک و بلندم پیچیدم و تند-تند نفس کشیدم.
قفسه‌ی سینه‌ام با شدت بالا و پایین می‌شد و بدنم در تقلای یافتن مقداری اکسیژن بود. صدای نفس کشیدن‌های نامنظمم در فضای دلگیر و نمناک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

آلفای نقره ای

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
8/11/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
12
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
بئورن به آرومی کنارم نشست که با نشستنش تخت بالا و پایین شد. دمی از هوای نمناک و سنگین اتاق گرفتم و شیشه اکسیری رو که ماده‌ی درونش مثل یادآوری از گذشته‌ی تلخم می‌درخشید رو روی میز کنار تخت گذاشتم؛ لب‌های خشک شده‌ام رو با زبون داغم تر کردم که بئورن نفسش رو آه مانند بیرون فرستاد و گفت:

- آلفا! حالت بهتره؟!

با شنیدن کلمه آلفا گوش‌هام تیز شد، چشم‌هام رو روی هم فشار دادم، با حرص به سمتش برگشتم و غریدم:

- دفعه بعد دیگه کلمه آلفا رو به زبونت نیار! فهمیدی؟!

بئورن با اخمی که بین ابرو‌هاش جا خوش کرده بود به من چشم‌ دوخت و آروم لب زد:

- امّا تو از این حقیقت که آلفایی نمی‌تونی فرار کنی! تو ما رو داری، گله‌ات رو داری، می‌خوای از همه این‌ها فرار کنی و از زیر بار مسئولیت‌ها شونه خالی کنی‌؟

با دردی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • fuego
واکنش‌ها[ی پسندها] FROSTBITE

آلفای نقره ای

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
8/11/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
12
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
بغض بدی گلوم رو چنگ می‌زد و شونه‌ام رو زیر بار سنگینی می‌برد. غرق در افکارم بودم که بئورن با صدای آرومی گفت:

- تو چه بخوای چه نخوای آلفا به دنیا اومدی؛ ژن برتر داری، فکر می‌کنی چون عموت با کشتن پدرت خودش رو آلفا معرفی کرد همه‌چیز تموم شد؟ نه این‌طور نیست. خیلی‌ها هستن که می‌خوان ولیعهد یعنی تو به تخت بشینی و رهبری کنی. زمانی که به دنیا اومدی قدرت گرگت قابل حس بود و راحت گرگ‌های دیگه رو از پا درمی‌آورد. پدرت می‌دونست که تو ژن برتری و کسی که صاحب اصلیِ رهبری هست توی امّا مراسم ماه خون...

هم‌زمان که چشم‌هام رو روی هم فشار می‌دادم دستم رو به نشانه‌ی سکوت بلند کردم و دیگه اجازه ندادم ادامه بده، نفسم رو بیرون فرستادم و بلند گفتم:

- بس کن بئورن! دیگه نمی‌خوام این حرف‌ها رو بشنوم. من نباید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Wow
واکنش‌ها[ی پسندها] FROSTBITE

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا