• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نطفه خاموش | سیده پریا حسینی نویسنده برتر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سیده پریا حسینی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها بازدیدها 181
  • کاربران تگ شده هیچ

سیده پریا حسینی

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
25
 
تاریخ ثبت‌نام
19/11/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
16,279
امتیازها
38,073
مدال‌ها
22
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
نطفه خاموش
نام نویسنده:
سیده پریا حسینی | نویسنده برتر انجمن یک رمان
ژانر رمان:
اجتماعی، عاشقانه
کد رمان : 5728
ناظر: @asalezazi


خلاصه :
بی شک این لیلی قصه‌ها، هیچ‌گونه شباهتی به دختری به نام لیلی آفاق ندارند. چرا که زنی که به خیال عشق ازدواج کرده و به هیچ رسیده بود و حال در تلاش برای رهایی از ازدواج خویش و نطفه‌ی شوم خود بود، جایی میان مرگ و زندگی دست و پا می‌زند؛ درست همان‌جایی که دکتر رستگار در انتظار اوست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سیده پریا حسینی

asalezazi

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
181
پسندها
1,789
امتیازها
9,833
مدال‌ها
15
سن
24
  • مدیر
  • #2
IMG_20250501_184704_079 (2) (1).jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : asalezazi

سیده پریا حسینی

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
25
 
تاریخ ثبت‌نام
19/11/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
16,279
امتیازها
38,073
مدال‌ها
22
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
نمی‌دانست چه کند تنها چیزی که به نظرش می رسید پوشاندن زخم ها با همان روش قدیمی بود، اما گاهی اوقات چشم ها بیش از هر علامت دیگری به سخن در می آمدند. این روز هایی که دیگر نه دوستی داشت و نه خانواده ای، بیش از پیش به آن مضحکه ای که ۵ سال پیش بر سر ازدواج خود به راه انداخته بود می خندید. چنان سینه ستبر کرده بود که پدر جان این یکی فرق میکند که انگار اگر سپهر شب را به روز گواهی میداد، بی شک همان طور بود. گوش هایش را گرفت و نشنید که مادر گفت این مردک بی سواد که نه تحصیلاتی دارد و نه حرفه ای میداند، همان مغازه کوچکی که از پدرش به ارث برده را هم بر سر بدهی ها و شب زنده داری ها و کارت بازی هایش از دست می‌دهد! گوش هایش را گرفت و نشنید که خواهر بزرگترش گفت مردی که امروز به هنگام خشم مشت بر دیوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : سیده پریا حسینی

سیده پریا حسینی

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
25
 
تاریخ ثبت‌نام
19/11/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
16,279
امتیازها
38,073
مدال‌ها
22
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
آهی کشید و در حالی که تلاش می‌کرد لرزش صدایش را پنهان کند گفت:
- شما نوش جان کنید، من میل ندارم.
و به طرف پذیرایی رفت و کتاب رمانی که با خود از اتاق خواب آورده بود را کنار خود روی مبل قرار داد. خدیجه با همان چشمان از حدقه بیرون زده عصبی و ناامید به لیلی نگاه کرد و شانه هایش را بالا انداخت. کمی نان و پنیر و چای خورد و سپس بدون آنکه ظرف و ظروف را جمع کند به اتاق دوم خانه که به عنوان اتاق مهمان شناخته میشد، رفت. لیلی نگاهی به رفتن او انداخت و پوزخندی گوشه لبش نقش بست. این زن تنها در حضور سپهر بود که خانه را مرتب می کرد ظرف ها را میشست و به ظاهر به لیلی اهمیت می‌داد اما در نبود او گویی هووی خود را بر سر چاه دیده باشد، قصد جان او را میکرد و در دل دخترک را به گورستان می‌برد!
لیلی با قدم های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : سیده پریا حسینی

سیده پریا حسینی

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
25
 
تاریخ ثبت‌نام
19/11/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
16,279
امتیازها
38,073
مدال‌ها
22
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
به خاطر ضرباتی که شب قبل بر تن رنجور او وارد آمده بود، کمی می لنگید اما تلاشش را می کرد که موقع راه رفتن آن را نشان ندهد
تلفنش زنگ خورد اما بی حوصله تر از آن بود که با کسی سخنی بگوید. به ناگاه لبانش را برهم فشرد و از ترس اینکه نکند سپهر باشد و با عدم پاسخگویی او مجددا خشمگین باشد به طرف تلفن خیز برداشت. حدسش درست از آب درآمد. بی درنگ پاسخ داد:
- چقدر طولش دادی!
صدایش هنوز هم خشمگین بود، لیلی با بی حالی پاسخ داد:
- پام یکم میلنگید نتونستم به موقع به تلفن برسم، شرمنده!
کنایه ی آشکاری بود اما سپهر حیله گر و بی غیرت از از آن بود که به خودش بگیرد
- که چی؟! گوشی باید نزدیکت باشه!
لیلی پوفی کشید و خودش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : سیده پریا حسینی

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 12)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا