نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

وقتی خواهر یا برادر کوچیکتون به دنیا اومد چه حسی داشتین؟

  • نویسنده موضوع Devil's Daughter
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 87
  • بازدیدها 2,711
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Devil's Daughter

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
1,154
امتیازها
6,963
  • نویسنده موضوع
  • #11
والا من اولش از بس خوشحال بودم وقتی خبر به دنیا اومدن خواهرمو بهم دادن از خوشحالی گریه می کردم اما همه فکر کردن از حسودی گریه می کنم:straight_face:
خلاصه کم کم متوجه شدم نه بابا خیلیم خوب نیست دلم برای خودم می سوزه اصلا حسودی نمی کردم ولی حتی قدم برمی داشتم فکر می کردن از حسودیه:worried:
منم همینجوری بودم.البته من دیگه واقعا حسودی می کردم.یه بار شیشه شیرشو بهش نمی دادم.یه بار با شیشه شیر سعی در خفه کردنش داشتم که البته نشد.داداشم از من 4 سال کوچیکتره.حساب کن وقتی به یه طفل معصوم بی گناه توی چهار سالگی میگن یه داداش داری.اشکم در اومد.
 
امضا : Devil's Daughter

♡ATENA

کاربر خبره
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,009
پسندها
8,803
امتیازها
54,673
مدال‌ها
21
  • #12
من حسی نداشتم چون خواهر کلا ندارم تازه کوچیکترین فرد خانواده هستم
 
امضا : ♡ATENA

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,391
پسندها
19,519
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • #13
منم همینجوری بودم.البته من دیگه واقعا حسودی می کردم.یه بار شیشه شیرشو بهش نمی دادم.یه بار با شیشه شیر سعی در خفه کردنش داشتم که البته نشد.داداشم از من 4 سال کوچیکتره.حساب کن وقتی به یه طفل معصوم بی گناه توی چهار سالگی میگن یه داداش داری.اشکم در اومد.
الهی آره خیلی سخته پدر ومادرم معمولا زیاد فرق می زارن ودیگه به بچه اول کم تر محبت می کنن.منم ۷سالم بود که به دنیا اومد
 
امضا : Faezeh.H

NARGES.A

رفیق جدید انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
70
پسندها
1,993
امتیازها
12,773
مدال‌ها
9
  • #14
من که اصلا دوست نداشتم ما همین طور سه تا خواهر بودیم داداشمم وقتی به دنیا اومد من اصلا طرفش نمی رفتم اول
و همینطور آلان که شش سالش شده رو اعصابه
 
امضا : NARGES.A

Devil's Daughter

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
1,154
امتیازها
6,963
  • نویسنده موضوع
  • #15
من که اصلا دوست نداشتم ما همین طور سه تا خواهر بودیم داداشمم وقتی به دنیا اومد من اصلا طرفش نمی رفتم اول
و همینطور آلان که شش سالش شده رو اعصابه
انگار هرچی بزرگتر میشن بیشتر قابلیت تخریبو دارن
 
امضا : Devil's Daughter

رانیا منصوری

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
151
پسندها
1,830
امتیازها
12,573
مدال‌ها
9
  • #16
چیییییییییییییییییییزی نبود جز
تنننننننننننننفففففففففففففففر
جیغغغغغغغغغ
 
امضا : رانیا منصوری

فندق

کاربر انجمن
سطح
16
 
ارسالی‌ها
379
پسندها
8,216
امتیازها
28,673
مدال‌ها
16
  • #17
خوب بود اما یه نمه حسودی کردم
 

D O N Y A

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
6,230
امتیازها
23,673
مدال‌ها
17
  • #18
من بی تفاوت بودم چهار سالم بود و مامانو بابام زیاد لوسم نمی کردند ولی وقتی اون لعنتی به دنیا اومد تا الان که دوازده سالشه بابام فقط به اون توجه می کنه یعنی می تونم به قطع بگم من از محبت پدر بی نصیبم اما تا دلتون بخواد مامانم بهم محبت می کنه به خاطر همین هر وقت گفتن مامانت یا بابات من بی شک می گم مامانمو تموم .
تنها عشق زندگیم مامانمه
 
امضا : D O N Y A

D O N Y A

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
6,230
امتیازها
23,673
مدال‌ها
17
  • #19
من بی تفاوت بودم چهار سالم بود و مامانو بابام زیاد لوسم نمی کردند ولی وقتی اون لعنتی به دنیا اومد تا الان که دوازده سالشه بابام فقط به اون توجه می کنه یعنی می تونم به قطع بگم من از محبت پدر بی نصیبم اما تا دلتون بخواد مامانم بهم محبت می کنه به خاطر همین هر وقت گفتن مامانت یا بابات من بی شک می گم مامانمو تموم .
تنها عشق زندگیم مامانمه
حتی یه بار شیش سالم که شد گفتم از تاب حلش میدمو میمیره و راحت میم اما زنده موند و فقط از دندوناش خون اومد بابام م کلی از خجالتم در اومد
 
امضا : D O N Y A

D O N Y A

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
6,230
امتیازها
23,673
مدال‌ها
17
  • #20
حتی یه بار شیش سالم که شد گفتم از تاب حلش میدمو میمیره و راحت میم اما زنده موند و فقط از دندوناش خون اومد بابام م کلی از خجالتم در اومد
بایداضافه کنم دختره
 
امضا : D O N Y A
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا