نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

گفتگوی شما و مامانتون

  • نویسنده موضوع اشک سرخ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 60
  • بازدیدها 2,121
  • کاربران تگ شده هیچ

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #21
مامان : النا مردی از بس سرت تو گوشیه بلاخره من جنازتم تحویل نمی گیرم همونجا تو اتاقت اسکلت می شی :/
من : عه مامااان من همین دو دقه پیش ور دل خودت بودم که !!
مامان : تو معلوم نیس تو اون گوشیت چیکار‌می کنی که تا ولت می کنن عین کش تمبون می ری می‌چسبی به گوشیت‌
من : بعله!! :straight_face:
مامان :والا بخدا دو روز دیگه‌گندش در‌میاد داری چیکار می کنی اون تو:/
من: اوهوم گندش در اومد با من !!(اینجا منظورم این بود که من کاری نمی کنم :/)
مامان: آهاا دیدی خودتم اعتراف کردی یه کاری داری‌می‌کنی منتها حواست جَمعه لو نری
هعی خدا :/ چرا اینقدر این گوشی و چیزای توش برای‌مامانای ما ابهام داره ؟؟:/
 

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,438
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
  • #22
_: چرا گوشیت رمز داره؟!
من_: چون دوست ندارم این خواهره بره سرش:/ و اینکه خوشم میاد از رمزش:batting_eyelashes:
_: چه غلطا! ( :i_dont_know:)
_: چرا تلگرامت رمز داره؟
من_: مامان مال ِ تو چرا نداره؟ :hypnotized:
_: منو نپیچون :/ معلوم نیست اون تو چه غلطی میکنی؟ :raised_eyebrows:
من_: غلطای خوب!:day_dreaming:
:laughting::laughting:
 
امضا : سالخورده و گربه اش

Mahnaz_m

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
473
امتیازها
3,113
  • #24
من:مامان
مامان:.....
من:ماماااان
مامان:دخترم معصومه(خواهر بزرگترم)اون قوطی رب رو بده من
من:مااااااماااااااان
مامان:زهر مااااااااار مامان چی میگی
من:(:(ودراینجاست که من کلا حرفم یادم میره)هیچی مامان جون به کارت برس
مامان:کوفت هیچی درد هیچی سه ساعته منو واسه هیچی صدا دختره ی بی خاصیت و الا اخر
 

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,085
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #25
من :p

مامانم :rolleyes:

من:p

مامانم :rolleyes:

من :crying:

مامانم :D:spooky:
.........................
وضعیت من و مادرم ته خندس بقران​
 

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,085
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #26
امروز ظهر
مامان -هوم
-یه چیزی میخوام بگم دعوام نکنی میخوام یکم حرف بزنیم کمکم کن گیر کردم
مامان -برو بعد بیا الان کار دارم
-مسئله مرگ و زندگیه
مامان -بهتر انشالله گیر کنی بمیری
مامان حواست هست پشت یخچال گیر کردم
مامان-................................
و فقط جیغ بود و بس
......
مامان احساس نمیکنی یکم چاق شدی یکم ن هااا خیلی چاق شدی
دختر اره میدونی چرا چون وعده غذاهای تورو خوردم
مامان من منظورم که این نبود
مامانم -هاا چیه بیا بزن منو بچه زدن نداره انگار تو مادر منی
 

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,085
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #27
دختر کجایی
مامان اینجام
کجایی خب
مامان دارم میام
کجایی خب
مامان رو پله هام
کجایی خب
مامان رو به روتم
عه اینجایی هیچی برو بالا خواستم یکم اذیتت کنم
 

حَــنا

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
0
پسندها
562
امتیازها
3,863
  • #28
"من رو تختمم و مامان طبقه پایین در حال جارو کشیدنِ که ناگهان جارو رو خاموش میشه :
_ حنــآ
+ بله مامان
_ حنـــــا :waiting:
+ بــــــلههه مامان :rolling_eyes:
_ حنـــــــــا :bring_it_on:
_ حـــــنااااا( بلند ترین صدای ممکن ):angry:
+ ماااااماااان :at_wits_end:
از پله ها پایین میام
+ مااامان ؟:at_wits_end:
ولی دیگه دیره چون مامان جارو رو روشن کرده و صدای منو نمیشنوه !:straight_face::raised_eyebrows:
+ ماماااان بگو چیکارم داری :crying:
و من تا ساعت ها تو خماری میمونم و وقتی بعدا ازش میپرسم چیکارم داشتی میگه ( ذلیل مرده اون موقع که کارت داشتم باید اینو میپرسیدی ):i_dont_know::(
و من بارها از بابام خواستم از اون جارو برقی هایی که صدا نداره بخریم :/ داستانی داریما
 

I'm.JãS❀

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
648
پسندها
15,313
امتیازها
39,073
مدال‌ها
22
  • #29
مامان: به نظرت قشنگه؟
من:...
مامان:قشنگه؟!!!:mad:
به زور دهنمو باز می‌کنم: نظری ندارم.
مامان:بوووق، بوووووق
++++
مامان: اینو بذار اینجا. این کارو کن...اونو اونجا نذار
اصلا گوش نمیکنم ولی میگم: باشه، باشه
دو دقیقه بعد...
مامان:کارایی که گفتمو انجام دادی؟!!
من:هان؟!!!
 
امضا : I'm.JãS❀

Diba_shahhz

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
14
پسندها
199
امتیازها
990
  • #30
تا دو ساعت مامانم رو صدا میزنم جواب نمیده اخرشم که میگه هان من یادم میره چی میخواستم بگم بعضی وقت ها هم میگم جواب نمیده ودوباره از اول o_Oo_O:sadym:
 
امضا : Diba_shahhz
عقب
بالا