- ارسالیها
- 1,527
- پسندها
- 12,974
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 25
مى گويند روزى انورى (شاعر معروف) جوانى را ديد كه اشعار او را مى خواند و جمعيت به گردش جمع شده بودند.
نزديك رفت و پرسيد :جوان اين اشعار از ان كيست ؟
منتظر بود جوان بگويد:از ان من.
جوان گفت :از ان انورى .
انورى متعجب پرسيد:تو انورى را مى شناسى ؟
جوان با نگاهى عاقل اندر سفيه گفت :اى مرد من انورى هستم .
انورى بردستانش كوبيد و گفت :تاحال شعردزدى شنيده بودم ،اما شاعر دزدى نديده بودم .
نزديك رفت و پرسيد :جوان اين اشعار از ان كيست ؟
منتظر بود جوان بگويد:از ان من.
جوان گفت :از ان انورى .
انورى متعجب پرسيد:تو انورى را مى شناسى ؟
جوان با نگاهى عاقل اندر سفيه گفت :اى مرد من انورى هستم .
انورى بردستانش كوبيد و گفت :تاحال شعردزدى شنيده بودم ،اما شاعر دزدى نديده بودم .