شاعر‌پارسی اشعار نیکى فیروزکوهی

  • نویسنده موضوع Elka Shine
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,795
  • کاربران تگ شده هیچ

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
م**س.ت ش*ر..اب تو
می توانستم گیلاسم را تا نیمه از ش*ر..اب کهنه پر کنم.

می توانستم یکی از آن آهنگهای قدیمی را بگذارم

و آرام آرام خمار نوستالژی روزگار خوب شوم.

می توانستم پابرهنه کوچه های باریک باغ را بدوم.

می توانستم دامنم را پر از شکوفه های یاس کنم

و م**س.ت شوم، م**س.ت م**س.ت م**س.ت،

اما پشت این پنجره رو به دریا نشستم

و برای تو شعر نوشتم.

م**س.ت شدم، م**س.ت م**س.ت م**س.ت.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها،

از تردید،

از حجم مرگ آور نبودنت،

از کسانی که رد می شوند و بوی تو را می دهند،

شاعرانی که از تو می نویسند و شعرشان را با نام خودشان چاپ می کنند،

روزنامه ها که عکست را درشت می اندازند، بی من در کنارت.


برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغضهای تا ابد،

از قناعت به یک خاطره، یک یاد، یک شب مهتاب،

از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من.


برایت خواهم نوشت،

حتی تو هم برای من نبودی.

حتی تو هم برای من نبودی.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
خاطرات نه مجال گریز می دهند،

نه رخصت خلوتی.

خاطرات روح تو را می درند در رخوت سرد روزهایت،

چنان بارانی ات می کنند که برگریزان سهم تو می شود.

خاطرات از تو و لحظه هایت عبور می کنند،

می دوی و می دوند

و نمی دانی کدامیک زنده تر است...!
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
آدمها با حضورهای کمرنگشان،

با بودنهایی که به بدترین وجه ممکن واقعه نبودن تو را یادآوری می کنند،

با منطقی که من نمی فهمم،

با احساسی که آنها نمی فهمند

بدون درخت،

بدون یک شب پرستاره،

بدون شاعر،

بدون یک نامه عاشقانه،

بدون باد،

بدون ماه،

بدون خنده های شاد...

تصور کن.

تصور کن یک شهر بدون تو.

نمی دانی،

هیچ کس نمی داند جذام با عشق چه می کند...
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
کاش می دانستی زنی‌ که بغض داشت، شانه های تو را کم داشت!

کاش می دانستی زنی‌ که نیاز نوازش داشت، دستهای تو را کم داشت!

کاش می دانستی زنی‌ که هزار قصه برای گفتن داشت، یک شب دیگر
کنار تو را کم داشت!


کاش می دانستی زنی‌ که دل رفتن نداشت، آغوش تو را کم داشت!

...

کاش می دانستی آن زن من بودم!
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
کاش می دانستم کدام گوشه این دنیای بزرگ نشسته ای

و این نوشته را می خوانی!

کاش می توانستم بگویم از کجای این درندشت برای تو و به هوای تو می نویسم!

شاید می شد،

اگر گمشده کوچه پسکوچه های غربت نبودم.

اگر یک دفتر، یک قلم و یک کوله پشتی همه دار و ندارم نبود.

اگر میل وحشیانه به گریز، به پرواز، به همه جا بودن و هیچ جا نبودن مرا رها می کرد.

شاید...

شاید...

شاید می شد...

اگر چنان با شب و تاریکی و تنهایی آمیخته نبودم.

از گوشه دنج دنیایت مرا می خوانی

و نمی دانی که هر لحظه از تو، از این واژه ها، از حضور ساکت و صبور خودم در کنار تو دور می شوم.

گاهی فکر می کنم چقدر عجیب است که آدمها در آن واحد می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
تو از رنجهای من برای فراموش کردنت چیزی نمی دانی.

هیچ کس نمی داند،

هیچ کس جز خودم و همان خدایی که دیگر دوستم ندارد و دیگر دوستش ندارم.

مثل یک پلنگ وحشی با خودم دست و پنجه نرم می کنم.

خودم با خودم حرف می زنم

و می گذارم یک دیوانه که خودش را به زور در سرم جا داده، نصیحتم کند.

شبها، این شبهای تاریک طولانی بی‌ پدر، حرفهای تو، آخرین حرفهای تو، شکل یک سگ هار می شوند؛

سگی‌ که وحشی تر از قبل وجود نازک مرا می درد و می درد و می درد

و من باز هر شب بیشتر دوستت دارم

و صبح که خسته و خون آلود و دلتنگ و کلافه بیدار می شوم،

هنوز آرزو می کنم فراموشت کنم.

چنگ می زنم به ته مانده اراده ای که دارم.

به آخرین قطره‌های غرورم التماس می کنم، التماس، التماس، التماس.

کسی‌ ، چیزی ، نیرویی باید مرا از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
من بارها دوستت داشتم،

بارها از نو عاشقت شدم،

بارها تو را خواستم

از خدای خودم،

از آسمان این شهر،

از هر کسی که ممکن بود گمشده باشد،

از هر کسی که ممکن بود گم کرده ای داشته باشد.


اگر فردا بیایی،

با آدمی چنان سرشار از عشق

که از شوق آغوشی که نیست،

چنین دیوانه وار می نویسد،

چه خواهی کرد؟


با غریقی که چشمانش پر از جای خالی توست،

چه خواهی کرد؟

اگر فردا بیایی،

با خودم،

با خدایی که بارها و بارها راندمش،

چه خواهی کرد؟
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
دنیای تو همین جاست؛

کنار کسی که قسم می خورد به حرمت دستهای تو،

کنار کسی که با خدای خود قهر می کند،

با موهای تو آشتی،

کنار کسی که حرام می کند خواب خودش را بی رویای تو،

کنار کسی که با غم چشمهای تو غروب می کند.

غروب محبوب من!

غروب؛ همان جایی که اگر تو را از من بگیرند،

سرم را می گذارم تا بمیرم!
 
امضا : Elka Shine

Elka Shine

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,953
پسندها
1,619
امتیازها
17,973
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
بیا زمینی باشیم؛

من از دوزخی که راهش به بهشت باشد، می ترسم.

فقط اگر یکی مثل تو کنار من باشد،

عشق باشد،

جرأت گناه باشد...

بگذار زمینی باشیم؛

بهشت همانجاست که من باشم و تو باشی،

چه فرقی می کند که معصوم یا پُرگناه باشیم؟
 
امضا : Elka Shine

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا