- ارسالیها
- 2,443
- پسندها
- 18,978
- امتیازها
- 53,173
- مدالها
- 28
نقشهی جدید ولدمورت
معتاد کردن هری پاتر و دانش آموزان هاگوارتز
بلا رو ل**ب مرز گرفتن
مشاهده فایلپیوست 289611
Arefeh_H
ولدمورت در حالی که با عصبانیت در مقابل مرگخوارانش قدم میزد سری از روی تاسف تکان میداد و مدام زیر ل**ب میگفت:میکشمش...خودم میکشمش...فقط بزار بگیرمش...خودم میکشمش
لوسیوس مالفوی با صدایی لرزان گفت:سرورم آروم باشید
ولدمورت با خشم سرش را به سوی او برگرداند و گفت:چه جوری آروم باشم؟12 کیلو پرید...12 کیلو هرویینی که آورده بودم پرید
گری بک(نیو اینجا ایهام داره)پپرسید:کسی نتونست هرویینا رو برگردونه؟
_نه نه هیچ...
ادامه
مشاهده فایلپیوست 289612
vesal
پارمیس بیا که هری معتاد شد
***
_هری بیا یه پیرزن دم دره که میگه با تو کار داره
_کیه؟
_نمیدونم
_جینی مگه نگفتم غریبه با من کار داشت درو باز نکن
_ ببخشید
هری از پله ها پایین رفت و در را باز کرد.پیرزنی نحیف را دید که در مفابلش ایستاده و با مهربانی به او نگاه میکند.پیرزن گفت:هری پاتر...تمام عمرم آرزو داشتم که قبل از مرگم تو رو ببینم...حالا که تونستم خیلی خوشحالم...من این معجونو برای تو درست کردم....بیا بخور....این معجون به تو جوانی و شادابی میبخشه و به زندگیت شادی و نشاط
هری خر روانیم بدون هیچ سوالی از معجون خورد بعد بیهوش شد...
نویل در دوران تحصیلش درس محبوبش گیاه شناسی بود و همیشه مورد وثوق پروفسور اسپروات استاد این درس بود. پس از پایان جنگ دوم جادوگران او مقام کارآگاه افتخاری را کسب کرد ولی پس از دوران آموزشش او به هاگوارتز برگشت و در مقام استاد گیاه...جینی: یادت نره سلام ما رو به نویل برسونی!
جیمز: مامان! من نمی تونم به یه پروفسور سلام برسونم.
جینی: اما تو که نویل رو میشناسی
جیمز: بیرون بله، اما توی مدرسه اون “پروفسور لانگ باتم” هستش، مگه نه. من نمی تونم توی کلاس گیاه شناسی وایستم و بهش سلام برسونم.
هری پاتر و یادگاران مرگ، نوزده سال بعد، ترجمه ویدا اسلامیه
حس و حالی که موقع دیدن هری پاتر و سنگ جادو داشتم فقط با دوباره دیدنش عوض میکنم:)
مثله هری از حرف زدن اون مار تعجب کردم
از دیدن کوچهی دیاگون شگفت زده شدم
با دیدن اون شکلاتای عجیب و غریب تعجب کردم
کلاه گروه بندی رو سرم گذاشتم
با هری بغض کردم
داستان زخم هری رو که شنیدم شگفت زده شدم
از توی دیوار رد شدم و رفتم سکو ¾9
با هری و رون و هرماینی قانون شکنی کردم:)
با هری و دراکو توی جنگل ممنوعه رفتم
از دیدن اسنیپ ترسیدم
مثل اسنیپ از دیدن پسری که آمیخته عشق و نفرتش بود حس و حال عجیبی رو تجربه کردم
با هری و رون و هرماینی به بد بودن اسنیپ شک کردم
با اسنیپ نگرانی رو تجربه کردم، وقتی که هری از روی نیمبوس داشت میافتاد
به...