در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
متفرقه •○◘ هــری‌پاتـر فکـت ◘○•
- نویسنده موضوع SHIRIN.SH
- تاریخ شروع
- پاسخها 422
- بازدیدها 22,926
-
- برچسبها
- جی. کی. رولینگ هری پاتر
- کاربران تگ شده هیچ
- ارسالی‌ها
- 2,443
- پسندها
- 18,978
- امتیازها
- 53,173
- مدال‌ها
- 28
دادلی:
مامانت کجاست پاتر؟ هان؟! اون کجاست؟! مرده؟! اون مرده پاتر!
خاک تو سرت دادلی بیشعور
هرمیون به رون:
میشه دست از خوردن برداری؟ بهترین دوستت گم شده و تو ژله می خوری؟
دامبلدور:(سخنرانی آغازین )
شادی را در تاریک ترین اوقات، می توان پیدا کرد. تنها اگر بتوانید چراغی را روشن کنید!
مامانت کجاست پاتر؟ هان؟! اون کجاست؟! مرده؟! اون مرده پاتر!
خاک تو سرت دادلی بیشعور
هرمیون به رون:
میشه دست از خوردن برداری؟ بهترین دوستت گم شده و تو ژله می خوری؟
دامبلدور:(سخنرانی آغازین )
شادی را در تاریک ترین اوقات، می توان پیدا کرد. تنها اگر بتوانید چراغی را روشن کنید!
امضا : Sepideh.T
- ارسالی‌ها
- 2,443
- پسندها
- 18,978
- امتیازها
- 53,173
- مدال‌ها
- 28
So when the time comes the boy must die?” Snape says.
“Yes. Yes. He must die,” Dumbledore replies.
“You’ve kept him alive so that he die at the proper moment. You’ve been raising him like a pig for slaughter,” Snape says.
“Don’t tell me that you’ve grown to care for the boy,” Dumbledore says. Lili!“After all this time?”
“Always,” Snape answers.
***
اسنیپ گفت: پس وقتی که زمانش برسه پسر باید بمیره؟
دامبلدور جواب داد: بله،بله. اون باید بمیره.
اسنیپ:تو اون رو زنده نگه داشتی تا در زمان مشخص بمیره. تو اون رو مثل یک خوک برای کشتار پرورش دادی .
دامبلدور: به من نگو که تو برای مراقبت از پسر زندگی کردی!
(اسنیپ پاترونوس خودش رو ظاهر کرد.)
دامبلدور: لیلی! بعد از این همه مدت؟
اسنیپ...
“Yes. Yes. He must die,” Dumbledore replies.
“You’ve kept him alive so that he die at the proper moment. You’ve been raising him like a pig for slaughter,” Snape says.
“Don’t tell me that you’ve grown to care for the boy,” Dumbledore says. Lili!“After all this time?”
“Always,” Snape answers.
***
اسنیپ گفت: پس وقتی که زمانش برسه پسر باید بمیره؟
دامبلدور جواب داد: بله،بله. اون باید بمیره.
اسنیپ:تو اون رو زنده نگه داشتی تا در زمان مشخص بمیره. تو اون رو مثل یک خوک برای کشتار پرورش دادی .
دامبلدور: به من نگو که تو برای مراقبت از پسر زندگی کردی!
(اسنیپ پاترونوس خودش رو ظاهر کرد.)
دامبلدور: لیلی! بعد از این همه مدت؟
اسنیپ...
امضا : Sepideh.T
- ارسالی‌ها
- 2,443
- پسندها
- 18,978
- امتیازها
- 53,173
- مدال‌ها
- 28
اسنیپ به هری :چطور جرئت میکنی از ورد های من علیه خودم استفاده کنی پاتر؟ این من بودم که اون ها رو درست کردم! درسته من شاهزاده دورگه هستم.
***
*NIUSHA* دلفی به الیور وود(
Oliver wood♥️E /دوئلشون/گفت‌وگو): چطور جرئت میکنی از وردهای من علیه خودم استفاده کنی وود؟ این من بودم که اونا رو درست کردم، من دلفی ریدل، نواده‌ی سالازار اسلیترین بزرگ***
هری به اسنیپ : چطور جای اون می ایستی؟ از اون شب بگو. بگو که چطور توی چشماش نگاه کردی و اونو کشتی. مردی که بهت اعتماد کرد.
امضا : Sepideh.T
- ارسالی‌ها
- 2,443
- پسندها
- 18,978
- امتیازها
- 53,173
- مدال‌ها
- 28
شعار آرتور ویزلی؛
فرزند بیشتر، زندگی بهتر!
آرتور ویزلی شخصیت تخیلی مجموعه داستان‌های هری پاتر نوشته جی کی رولینگ می‌باشد. او پدر خانواده ویزلی و همسر مالی ویزلی است که آن دو هفت فرزند دارند:بیل، چارلی، پرسی، فرد، جرج، رون و جینی. آرتور به احتمال زیاد پسر سپتیموس ویزلی و سدرلا بلک است.
فرزند بیشتر، زندگی بهتر!
آرتور ویزلی شخصیت تخیلی مجموعه داستان‌های هری پاتر نوشته جی کی رولینگ می‌باشد. او پدر خانواده ویزلی و همسر مالی ویزلی است که آن دو هفت فرزند دارند:بیل، چارلی، پرسی، فرد، جرج، رون و جینی. آرتور به احتمال زیاد پسر سپتیموس ویزلی و سدرلا بلک است.
امضا : Sepideh.T
- ارسالی‌ها
- 2,443
- پسندها
- 18,978
- امتیازها
- 53,173
- مدال‌ها
- 28
اونجا که دارکو بالای برج ستاره شناسی چوب دستیش رو به سمت دامبلدور گرفته بود .
دامبلدور : سال ها پیش پسری رو می شناختم که تمام راه های اشتباه رو رفت . لطفاً بذار کمکت کنم .
دراکو : من به کمک تو احتیاجی ندارم . متوجه نیستی ؟ مجبورم این کارو بکنم . باید تو رو بکشم . وگرنه منو میکشه .
دیالوگ زیاد ماندگاری نیست ولی تام فلتون خیلی خوب و با احساس بازیش کرده به خاطر این از نظر من ماندگاره
امضا : Sepideh.T
- ارسالی‌ها
- 2,443
- پسندها
- 18,978
- امتیازها
- 53,173
- مدال‌ها
- 28
من میتونم بدون تربیت کردن حیوونا اونارو وادار به انجام کاری کنم که میخوام...
میتونم بدون دست زدن به اشیاء،اونا رو حرکت بدم...
میتونم کسانی رو که ازارم میدن رو مجازات کنم...اگه بخوام...
من میتونم با مار ها صحبت کنم...میان پیشم...آهسته حرف میزنن...
***
اگه آزارش نمیدادن شاید هیچ وقت بد نمی‌شد...!!!
*NIUSHA*