قلمِ کوچکِ من،
با دواتی که سیاه است و کدر
مینویسد کلماتی از نور،
کلماتی،
به زیبایی ماه
و به نورانی مهر
و به شفافی آبی که لب جوی دل است.
قلم کوچک من و تو ای دوستِ جانانه ی من،
روزتان باد گرامی ، مهرتان جاویدان...
از تمامِ درختهایی که بریده میشوند و از آنها برگه کاغذی پدید میآید و میشود وسیله بازی ما، ممنونم!
از همه خودکار هایی که برای نوشتن ده صفحه تمام شدند و از آنها لوله باریک بیجوهری ماند، ممنونم!
از چشمهایی که تا نیمه شب به کاغذها و نوشتههانگاه کردند، ممنونم!
از انگشتهایی که روز و شب نوشتند و آخ نگفتند، ممنونم!
از قوه تخیلی که هیچ وقت تنهایمان نگذاشت، ممنونم!
تمام اینها دست به دست هم دادند که بنویسیم و شاید نویسنده شویم و شاید هیچ!
شرمنده اگر نوشتههایمان جنبه اخلاقی ندارد و تنها نوشته میشود ک سرگرم کند!
شرمنده اگر تنها برای دلِ خودمان نوشتیم و مخاطب را ندیدیم!
شرمنده از تمام پایانهای قویای که بهخاطر پایان خوش بودن خراب شد تا ما بشویم نویسنده پایانِ خوش نویس!
این روز رو به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
وقتی قلمی به دست او بیافتد.
تا دخل جوهرش را درنیاورد…
مخزن کاغذهای عالم را تخیله نکند…
تا در دنیای خیال غرقت نکند…
دست از نوشتن برنمیدارد…
گاهی ترسناک است و گاهی مهربان
گاهی عاشق است گاهی غمزده!
روز نویسنده بر نویسندگان یک رمان تبریک می گم البته با تاخیر
ممنون ازکسایی که من رو تگ کردن:)