گفتگوی آزاد کدوم خاطراتت و با کی خیلی دوست داری؟؟...........

  • نویسنده موضوع Ashk
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 58
  • بازدیدها 1,985
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ashk

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/9/18
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,320
امتیازها
13,073
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
اخ خاطرات من فقط خاطراتمو با دو نفر دوست دارم یکی ژینا اخ ژینا دختر خالم و ستاره خواهررضایمون
تابستون امسال وقتی رنگ های گواشم کپک زده بود با ژینا رفتیم بریزیم دور همه رو مالیدم رو صورتش یا یه بارم رنگ روغن کار میکردیم تو باغ هواسم نبود رنگ روغنه همشو خالی کردم رو موهاش بماند با چه بد بختی بی خیالم شد از بس منو زد یا کلاس زبان وقتی دیر دنبالمون میومدن تیچرا رو دیوونه کرده بودیم از بس حرف میزدیم یا مثل اخرین باری که باهاش پارک رفتم و چه دعوایی شد که هنوز کبودیای دستم خوب نشده یا چابکسر که چطور سرمو زیر اب کرده بود نمیزاشت بیام بیرون من از بدو تولدم با ژیناو ستاره بودم دوریشون خیلی عذابم میداد یه با رفتیم مسافرت با عمو اینا تا بر گشتیم دلم داشت میترکید از بس دلتنگشون بودم و وقتی دیدمشون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ashk

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,665
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • #2
خاطراتی که با دوستم داشتم اونقدر زیادن که نمیشه گفت:)ولی خب حیف که دیگه باهاش نیستم:crying:
وراستی تسلیت بابت ژینا...:(
 
امضا : Baharak

hadis.85

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/8/18
ارسالی‌ها
245
پسندها
2,355
امتیازها
12,063
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • #3
اخ خاطرات من فقط خاطراتمو با دو نفر دوست دارم یکی ژینا اخ ژینا دختر خالم و ستاره خواهررضایمون
تابستون امسال وقتی رنگ های گواشم کپک زده بود با ژینا رفتیم بریزیم دور همه رو مالیدم رو صورتش یا یه بارم رنگ روغن کار میکردیم تو باغ هواسم نبود رنگ روغنه همشو خالی کردم رو موهاش بماند با چه بد بختی بی خیالم شد از بس منو زد یا کلاس زبان وقتی دیر دنبالمون میومدن تیچرا رو دیوونه کرده بودیم از بس حرف میزدیم یا مثل اخرین باری که باهاش پارک رفتم و چه دعوایی شد که هنوز کبودیای دستم خوب نشده یا چابکسر که چطور سرمو زیر اب کرده بود نمیزاشت بیام بیرون من از بدو تولدم با ژیناو ستاره بودم دوریشون خیلی عذابم میداد یه با رفتیم مسافرت با عمو اینا تا بر گشتیم دلم داشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ashk

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/9/18
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,320
امتیازها
13,073
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
خاطراتی که با دوستم داشتم اونقدر زیادن که نمیشه گفت:)ولی خب حیف که دیگه باهاش نیستم:crying:
وراستی تسلیت بابت ژینا...:(
مرسی عزیزم
 
امضا : Ashk

sʰᵃᵈⁱ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/8/18
ارسالی‌ها
183
پسندها
3,721
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • #5
تسلیت میگم:(:sadym::worried:

من یه دوست دارم اسمش ملیساست.. تو انجمن نیست
اون واقعا دوست خوبیه واقعا مثل خواهرم دوسش دارم
ولی با یه اتفاق ما از هم جدا شدیم و خیلی کمتر شاید هفته ای یه بار بتونیم به هم سلام کنیم
 
امضا : sʰᵃᵈⁱ

Vαмpιre

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
27/5/18
ارسالی‌ها
256
پسندها
6,292
امتیازها
22,273
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • محروم
  • #6
چند وقتیه خاطرات خوب زیاد دارم یکیش مثلا امروز ناهار عکسش هم گذاشتم پروف
 
امضا : Vαмpιre

ʂɧιʋɑ_βʈʂ

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/10/18
ارسالی‌ها
43
پسندها
927
امتیازها
6,713
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #7
خاطرات بچگیم با دختر خاله هام و پسر داییم و دختر داییم و خواهرم.
خیلی عشق و حال میکردیم:)
 

Bible.Hb

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
19/10/18
ارسالی‌ها
741
پسندها
13,109
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
سطح
19
 
  • #8
یکی از خاطرات بچه گیم این بود که با خالم که همسنمه تو پشت بومشون با پتو خونه درست می کردیم و انوع اقسام بازی هارو روش امتحان می کردیم
 

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,374
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • #9
خاطره هایی ک باهاش دارم زیادن ولی میخوام فراموششون کنم: )
 
امضا : Maede Shams

I.Râstâ

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
16/1/18
ارسالی‌ها
247
پسندها
17,754
امتیازها
38,073
مدال‌ها
15
سطح
23
 
  • #10
خاطراتم با دخترداییم ک 19سالشه...دوسال پیش ک هنو گواهی نامه نداشت ماشین زنداییمو کش رفتیم با کلی بدبختی ک همسایه ها مارو نبینن پیچوندیم رفتیم پارک جنگلی
وسط راه صدای آهنگ زیاد بود دخترداییم حواسش پرت شد زد به درخت تو جاده کلا داشتیم میمردیم کنترل فرمون در رفت از دستش
بماند ک ماشین صدبار خاموش روشن شد تو راه تا برگشتیم خونه...
داییم ایناهم هروقت میخواستن برن بیرون باید 4-5بار استارت میزدن:/ آخرم نفمیدن چرا....
کلا دوران مهیجی بود : )
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا