متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار یکی از خرابکاری هاتو اعتراف کن

  • نویسنده موضوع Baaaaran
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 46
  • بازدیدها 1,072
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
464
پسندها
12,217
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • #2
نصف شب ها، منم که میرم و پنجره ی اتاق خواهرمو باز میکنم و شوفاژ رو کم میکنم:roflym::whistling:
 
امضا : AmirAdabi❆

Ashk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,317
امتیازها
13,073
  • #3
یه بار موهای خواهرمو تو خواب نازش قیچی کردم
صبح انقدر چیق زد هیچ کی نفهمید کارمن بوده
هههه خخخخخخخخخ
 
امضا : Ashk

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #4
یبار استاد پسر داییم به‌گوشیش زنگ زد خودش حموم بود من گوشیشو برداشتم استادش گفت بهش بگم برنامه مسابقش عوض شده همون روز ساعت ۸ مسابقه داره منم از عمد بهش نگفتم نرفت مسابقه از دور مسابقات حذف شد کلییی از خودش و استاد گرامش کتک و فحش خوردم :/ هنوز یادش می افتم دردم میگره :(
 

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,908
پسندها
24,606
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
  • #5
من عاشق یواشکی سرک کشیدن تو گوشی های بچه های فامیلم از تفریحات سالمم
پیاماشونو میخونم وغش غش میخندم
یه بار به صورت اتفاقائی (توجه داشته باشید کاملا انفاقایی)گوشی پسرعمو چک میکرد روقسمت مخاطبین به صورت کاملا غیر عمد دستم خورد وچند تا از مخاطبینهای خاصش پاک شد
یه بارم وسوسه شدم تو نقش دخترعمم با دوست پسرش که تازه کات کرده پیام دادم واشتیشون دادم والا از این کارای خیر میکنیم
سیم جدید خریده بودم هر شب به بابام پیام شب بخیر می فرستادم اونم 10 شب یا 11 شب ساعت 2 نصف شب نخندین مریضم نیستم
 
امضا : Alef_Gaf

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • #6
یه بار نمی دونم دقیقا از چی یکی از بچه های تو دبستان رو ترسوندم و تهدید کردم...
بدبخت روز بعد تمام مدت مدرسه رو بیرون موند...
بعد مامانش فهمید و به ناظم گفت...
اونم کلی من ور دعوا کرد...
من بعدش فهمیدم چرا اون روز مدرسه نبود...
و خداشاهده تا تونستم از خودش و مامانش عذر خواهی کردم...
عذاب وجدان داشت من رو می کشت...
 

Baaaaran

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
661
پسندها
12,765
امتیازها
31,973
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #7
ماشالله همتونم هر چی بلا هست سر خواهر کوچیک های بیچارتون اوردین:x_x:
 

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
464
پسندها
12,217
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • #8

..TaraɲΘm..

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
759
پسندها
11,580
امتیازها
38,673
مدال‌ها
22
سن
22
  • #9
وایی من که کلا یاد خرابکاری هام میفتم از خجالت آب میشم :/
یه نمونه اش اینکه با خط آقاجونم تل زدم:confusedym:
کلیم اسکول بازی و اینکارا درآوردم:at_wits_end:
فک کنم آبروی آقاجونم رو کلا بردم:monkey:
خیلی پیشمونم:at_wits_end::crying:

آخه کی با آقاجونش شوخی داره که من از این بیشور بازیا میکنم:|:crying::sadym:
 
امضا : ..TaraɲΘm..

Dr.z-a

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
39
پسندها
650
امتیازها
3,933
  • #10
من سوتي يا خرابكاري نكردم فقط از شانس گند اگه تَو يك گروهي يك رمان بخوام اگه گروه مخطلط باشه تاكيد ميكنم از شانس گند اون فردي كه رمان برام ميفرسته پسره
حالا همه ي اينا به كنار گوشي مامانمو چيكار كنم اين وسططططط
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا